ميگويند هنگامي كه در مجلس شورا از محمد علي فروغي دربارهي ورود نيروهاي بيگانه به ايران پرسش شد ، فرمودند : » ميآيند و ميروند و با كسي كاري ندارند . « اين سياستمدار ساختگي در نامهاي ديگر كه به نايب التوليهي خراسان در رويدادهاي آن روزگاران نگاشت در سطر پاياني نوشت : »در كف شير نر خونخوارهاي ، غير تسليم و رضا كو چارهاي . «
متاسفانه ديرگاهي است قباي » تسليم و رضا « بر تن اين ملت دوخته شده است . القاء و نهادينه كردن فرهنگ ناكنشگر ، انفعال ، تسليم و رضا ، اندك اندك در حال تبديل شدن به خوي اصلي اين مردم است . ما اكنون به نقصاني سرسپردهايم كه به جاي آن كه ، خود به فكر خود باشيم و هنر زندگي شرافتمند را به نوع انسان بياموزيم به نحوي ناسازهوار ، بدون احساس گناه ، حاضر شدهايم تن به سرسپردگي بسپاريم و با » خود اراده كشي « و » خود فريبي حساب شده « ، تسليم در برابر قدرت ، بيهيچ دليل و منطق سرچشمه گرفته از ارادهي انساني ، ورود بيگانه و فرمانبرداري از او را انتظار ميكشيم . كار به جايي رسيده است كه در زيمي يك ترادادهزارهاي ، قدرت نظامي را – هر چند تبهكار – حرمت ميگذاريم و » تسليم در برابر قدرت « را به يكديگر اندرز ميدهيم . پس مفهوم قدسي واژهي » اراده « كجاست تا افسانهي عشق به آزادي اين مردم را بر تارك هستي بنشاند ؟ » خواستن « نزد اين ملت به كجا رفته است تا با شور و شر خود ، حماسهاي جاودانه خلق كنند ؟ چرا ما بايد نيروي قدسي و حياتبخشي را كه با آن ، آزادي را خلق كردهايم اين چنين از دست داده باشيم . اكنون ديگر هيچچيز طلب نميشود ، اراده به حالت تعليق درآمده است ، همهي اميال در حال از بين رفتن هستند و وقفهاي اختلالآميز ، ذهن و انديشهي ما را فرا گرفته است كه گويا قرار است از آن سوي دنيا ، سرباز دموكراسي با هفتادكيلو تجهيزات نظامي و جنگنده و ناو هواپيمابر ، آزادي را براي ما به ارمغان بياورد . روياپروري ميكنيم ، تلاش و تقلا ميكنيم و در حاشيه و جمعنشينيهاي خود ، به » نام آوران سخنسرايي و واژهپردازي « تبديل شدهايم تا » تسليم در برابر قدرت « را به يكديگر سفارش كنيم و تصوير مرگ ارادهي انسان را بر ديوارهاي ذهن و انديشهي يكديگر حك كنيم . چه ساده تاريخ را فراموش مي كنيم و دل به سخنان به ظاهر شيرين اما مسموم ميسپاريم . در 28 مرداد 32 به سادگي اجازه داديم يك چاقوكش باجگير به اتفاق دو گردان ارتش خريداري شده و الهامبخش يك آمريكايي ، تلاش مصدق را براي رهايي از سلطه بر باد دهد و اكنون در ستايش او چه كتابها كه نمينويسيم . حال ميخواهيم به نام دموكراسي و آزادي تن به نارواييها و ويرانگريها بسپاريم و آگاهي ، انديشه ، مبارزه ، ايمان و فراتر از همه ارادهي آزادي را براي حضور » قهرمان ديگري « به فراموشي بسپاريم . امريكا ميآيد و دل سپردن به اين كه آمريكا ميآيد بي هيچ دليل و منطقي پسند گامهاي اوليهاي است كه استعمار نوين ، مجهز به بمب در تاريخ نوين به ثبت رسانيده است . آخر مگر ميشود با نظاميگري به تاسيس و برقراري مردم سالاري در جهان دست زد ؟ به باور ما مفهوم دموكراسي در ذهن آمريكايي ، تنها كمك به » ارزش افزودهي سرمايهي آمريكايي « در جهان به نام مردم سالاري ميتواند باشد و بس .
ملت ما بايد بدانند كه سرچشمهي قدرت ، خودشان هستند و خود بايد خواست و ارادهي خود را براي اصلاح و تغيير به مرحلهي عمل درآورند . انسانها خود براي تعيين سرنوشت و ساخت زندگي خود بايد تصميمگيري كنند و خود ، موجوديت سياسي خود را بيافرينند و با اطاعت از رويههاي معطوف به اراده ، موقعيت ممتازي را كه به آزادي منجر خواهد شد مهيا سازند .
بياييد چشمها را بيناتر و گوشها را شنواتر كنيم و اصول زندگي انسان را كه در سرلوحهي آن ، كوشش براي دانستن و آزادي است به خود بياموزيم . درهاي آزادي را خود به روي خود بگشاييم ، خود براي تعيين سرنوشت خويشتن گام برداريم و فراموش نكنيم » آزادي « تنها در اراده و خواست ماست كه موجوديت مييابد . تاريخ همواره دلبستگي ، وابستگي و سرسپردگي به » ديگري ناخود « و » بيگانه « را به شديدترين وجه ممكن پاسخ داده است . تنها چيزي را كه اكنون بر شانههاي ما سنگيني ميكند يك چيز است : بار سنگين » هوشياري ملي « : مترس ، مردمي نمرده است ، ز هر كرانه ميآيند مردمان اين ديار ، جهانيان به ياري خواهند شتافت و مسيحوار بر تو خواهند دميد ، ز جانهاي خويشتن جان تازهاي .
کرفتو ٢٦ اردیبهشت ١٣٨٦ – بهزاد خوشحالی