فرآیندهای نوین، به تدریج، مفاهیم گذشته را با نگرش های جدید مواجه نموده اند، الزام های مدرن و چاره جویی ها برای آن، آگاهی هایی آفریده اند که با “درهم نوردیدن فضاهای غیر قابل تصور گذشته”، نسبیت های سیاسی_ فرهنگی نوینی بر اندیشه ها و انسان ها حاکم کرده و به مدد ایجاد بستره های رشد فکری, هم اختیارات جدید فراهم آورده است و هم اراده های نوین می آفریند.
اکنون دیگر “زمان” و “مکان” نیز آثار مثبت و منفی خود را دیگر نمی توانند به طور کامل بگذارند، ایدئولوژی ها به دلیل گسترش “تخصص” ها – و تکنیک ها- نمی توانند فراگیری خود را داشته باشند و برنامه ها نیز نمی توانند با تمام جزییات، همه ی امور مورد نطر را کانالیزه کنند.
امروز دیگر سازوکارهای قدرت و مدیریت مانند گذشته نمی توانند در تثبیت قدرت به کار روند و در جهت منافع ویژه و محدود عمل کنند به همین خاطر, باور به این مساله که در پشت صحنه ی تاریخ، دست هایی توانمند در کار هستند و چون ملت ها در “ساختن نقشه ی جهانی”، دستی نداشته اند پس در آفرینش “اکنون” و “آینده” ی خود نیز توانی برای اثرگذاری ندارند و ناگزیر اسیر آن هستند از اندیشه ی انسان-مغزهای نوین رخت بربسته است
دیگر نمی توان با “درونی کردن استبداد در وجود انسان ها” وجدان های فردی راکشت و آنگاه بانگ برداشت که “فرد بی وجدان، هویت ندارد، استقلال ندارد”، “حق ندارد”، حاکم بر سرنوشت خویش نیست”…و پس آن گاه، به جای او نشست و تصمیم گرفت و “وجدان های دروغین” را بر اساس “مصلحت اکنون” یا “منفعت اینجا” اختراع کرد و انسان-مغزها را واداشت از “تمامیت خواهی ها” تبعیت صرف کنند
دیگر نمی توان “نهاد فردی” انسان را هنگامی که فریاد برمی آورد “نمی خواهم”، به زور “دستگاه قضایی و جزایی” و “ماشین جنگی” و “نظام تفتیش عقاید” و “تمامیت خواهی” نابود کرد، و یا به مرگ داوطلبانه ی “هویت” و “چیستی” خود فراخواند و…
اکنون جوانه های “اندیشه” و “پرسش” به مرحله ی بارآوری پای گذارده اند و انسان-مغزها به جای فرار از واقعیت ها، به تامل در آن پرداخته و حتی، “بحران”ها را نیز به پرسش- پرسشی که به درستی مطرح شده است- تبدیل نموده اند تا به ضرورت، پاسخی برای آن بیابند و البته پاسخی خواهند یافت تا از چرخه بحران-بن بست و بن بست-شکست و شکست-سقوط، “امکانی” برای طرح پرسش هایی چون “هویت”، “ماهیت”، “روابط و مناسبات”، و مفاهیمی چون “مصلحت عمومی”، “ساختار حکومتی مطلوب” و “قدرت سیاسی قابل تحلیل و تدقیق” و “حق تعیین سرنوشت” بیابند.
انسان اکنون دریافته است اقتضائات، دیگر “زمان” و “مکان” نیستند تا بنشینند و در رویای “اراده ی معطوف به دیگری”، “خود” را به امواج سهمگین بسپارند تا مگر باد موافقی وزیدن گیرد و کشتی شکستگان را به ساحل رساند. اقتضائات انسان امروز، اکنون علاوه بر “زمان” و “مکان”، سویه ی سومی نیز به خود گرفته است, سویه ای به نام “امکان” و به همین سبب است که انسان-مغزهای امروز در جهانی اینچنینی، به مدد “امکان”، ساختارهای مصنوع را یک به یک در هم فرومی ریزند و ساختار تمدن نوین خود را بنیان می نهند
کردها در ترکیه، با گذار از “چگونه باید ماند؟” به “چه باید کرد؟” در انتخابات ترکیه، نشان دادند به “امکان” ها نزدیک شده اند، اما نباید فراموش کرد “بهار کردها” به مانند “بهار ایرانی”، تنها در صورت “تعامل در امکان”، “بهار دمکراسی اعراب” را تجربه خواهد نمود….