از فراز نیکروز کوهستان، شبانگاهان، افروخته نگاهی و، قامت نورباران شهر،…، سرگردان، در جستجوی روایت انتظار، به دنبال واژه گانی برای بیان ناگفته ها،…، اندکی سکوت، بازسازی اندیشه و، اینک، هجوم گفتار، پرسش، چرایی و…، …؟،
ناگزیر باید، مفاهیم محتاطانه را کنار بگذارم، و سکوت اجباری را بشکنم،…،
حق داشتن بیان اشکال حقیقی، در فضای اجتماعی، در این بسته ی ارزشگذاری شده، یاسا، نابهنجاری، تخطی است، و گروهی اساسا حقوق می گیرند، تا منطق متزلزل سرکوب، محکومیت به ممنوعیت را، پاس بدارند…
****
از نگاه حق سوداگران ناحق پاسبان، مشروعیت یعنی همین نظم مستقر موجود، مطلوب، و خوب،…،
و برای حفظ این نظم دستکرد، حتی برخی گوش ها و چشم های شان را هم، اجاره داده اند…
****
ن….ه، تحمل نمی توانم کرد، من فرزند کردستانم و، سرزمينم، همواره از یک نظام آزادی منحصر به خود بهره مند بوده است، محصول این نظام آزادی، گسست از بسته ی ارزشگذاری شده، اراده به دانستن، انکار ممنوعیت، و رد سانسور و سکوت است.
****
اينک حتا اين گونه سخن گفتن نيز ديگر جايز نيست،فرياد خواهم زد:
نهادهای تولید قدرت، بنگاه های انباشت و نگه داشت ترس، دکان های مدیریت منع و سکوت، تفتیش خانه ها و، آدمک های اجاره ای، نخواهند توانست اندیشه، گفتار و کردار مرا، به انقیاد درآورند.
کردستان، سرزمين من، همواره از یک نظام آزادی منحصر به خود بهره مند بوده است و، من، فرزند همین زادبوم، بهره مند از آیینم و بنیادین تکلیفم، آزادگی، آزاد پنداری، آزاد گفتاری ، آزاد کرداری و آزاد زيستن است….
توضيح: نه که روز يکي از قله هاي مشرف به منطقه ي سقز در کردستان و معناي فارسي آن همان “نيکروز” است
(بهزاد خوشحالي، خردادماه88، سنندج)