انقلاب را می توان به شکل تعويض قدرت با توسل به قوه ی قهريه در چارچوب يک حکومت نگريست که در جريان آن، حداقل دو جناح شخصی ادعاهای حذف کننده نسبت به هم به قدرت دارند، در حالی که بخش عمده ای از اتباع کشور، از مطالبات يکی از اين دو جناح به حمايت بر می خيزند. اين جناح ها می توانند افرادی از يک طبقه واحد اجتماعی، اعضا و وابستگان يک حکومت و يا مخالفان آنها باشند. در جريان يک انقلاب، جامعه رفتاهايی را که تا کنون از خود نشان داده است به کناری می نهد و وجود متمايز کننده ی حاکمان، اعضای جامعه ی سياسی و چالشگران، رنگ می بازد و تغيير می کند.
علاوه بر اين، در جريان انقلاب، غالبا غير مدعيان اوليه به تدريج بسيج شده و وارد عرصه ی انقلاب می شوند. همين که قدرت حاکم به طور بدی به چالش کشيده شد منافع متعلق و وابسته به حکومت به مخاطره می افتد. چنانچه در بين اقشار محتلف مردم کمتر امکان سازماندهی وجود داشته باشد هنگامیکه منافع مشترک آنها مورد تهديد واقع شود بلافاصله خود را بسيج می کنند .
در يک وضعيت انقلابی، حاکميت، بين گروههای زيادی تقسيم می شود: دو يا چند گروه هر يک، ادعاهای مستدلی را برای به دست گرفتن حکومت اعلام می نمايند و يا ادعا می کنند که خود “حکومت ” هستند.
اين امر زمانی رخ می دهد که مردم جامعه ای که تحت حاکميت کشور ديگری هستند ادعای استقلال کنند و يا زمانی که گروههای تاکنون بي نصيب از قدرت خود را در يک جناح ادغام کرده و در لايه هايي ازحاکميت اعلام قدرت کنند و يا هنگامی که جامعه ی موجود به دو يا چند جناح تجزيه شده و هر يک قدرت را در يکی از بخش های اساسی حکومت به دست می گيرد.
در وضعيت انقلابی، سه عامل متاثر از هم با يکديگر تلاقی می کنند .
1- ظهور افراد و ائتلاف ها
2- حمايت مردم از مطالبات
3- ققدان قدرت يا اراده ی اعمال آن برای سرکوب
اما سازوکارهای ملی موثری که به انقلاب منجر می گردد در سه دسته خلاصه می شوند:
1- تمامی کسانی که سبب می شوند ادعاهای حذف کننده نسبت به هم در دستيابی به قدرت اقامه شود.
2- همه ی کسانی که در حمايت از اين مطالبات موثرند.
3- همه ی کسانی که سبب می شوند تا حکومت درخنثی نمودن اهداف ائتلاف مخالفان ناتوان گردد. گروه اول مثلاً افرادی هستند که به بسيج گروه های مردمی متحد که در تلاش ضربه زدن به پيکر حکومت اند می پردازند و در صدد القای اين تفکرند که گويا حکومت آسيب پذير شده است.
انقلاب های بزرگ عموماً حاصل صرفاً يک وضعيت انقلابی نيستند بلکه سری کاملی از اين وضعيت ها در پيرايش آن نقش دارند . در جريان اينگونه تحولات، چالشگران، صاحبان قدرت، اهداف سياسی هر يک از گروهها، شدت و حدتی که مردم از اين اهداف حمايت می کنند و توانايي حکومت در سرکوب مخالفان، رايی در حال تغيير می باشد.
وضعيت های انقلابی به حالت سياسی مادی منتهی می شوند که اغلب در غير از انقلاب ها نيز چنين وضعيت بحرانی ای اتفاق می افتد و به همان اندازه نيز دارای اهميت می باشد. در اينجا شاهد جابجایی در دايره ی قدرت هستيم که آن از افرادی که علاقه مند به حفظ ساختار موجود هستند مورد تهديد قرار می دهد و در همان حال، امکاناتی را در اختيار دسته ی ديگر – از جمله به صاحبان قدرت موجود که توانايي آن را دارندبا اقدام سريع، منافع خود را تامين کنند– قرار می دهد. در حالی که فرصت ها و تهديد ها دست به دست هم داده و به وضعيت های انقلابی منتهی می شوند، از همين تاثيرات مشترک می توان به ميزان پيوستگی اين دو عامل پي برد. خاتمه ی جنگ ها، فروپاشی امپراتوری ها وتظاهرات اعتراضی متوالی و منظم، شايد همواره به شکاف های سياسی ملموسی منجر نگردد اما چنين رخدادهايي از ويژگی های بارز هر انقلابی محسوب می شوند که حتی اگر منجر به بروز شکاف های سياسی نگردند اما در نهايت به ايجاد تحولات خواهند انجاميد.
وضعيت های انقلابی در برخی موارد همانند وضعيت جوامعی است که در فواصل معين، اعتراضاتی در آنجا به وقوع می پيوندد بدون آنکه نتيجه ی قاطعی با خود به همراه داشته باشد.
با وقوع اعتراضات متناوب، مطالبات اوليه،دو نوع تاثير تعيين کننده و با اهميت از خودبه جا می گذارند: نخست: آسيب پذيری حکومت را در قبال چنين مطالباتی نشان می دهد وبلافاصله حريفان را تهييج می کند که به عملی کردن مطالباتشان روی آورند .
دوم: اين مطالبات، منافع حريفانرا مخدوش می سازد، يا به این خاطر که امتيازات تامين شده برای يک گروه، فرصت گروه ديگر برای تحقق در خواست هايش را تقليل می دهد و يا اينکه طرح اين مطالبات، مستقيماً در مغایرت با منافع گروه مستقر موجود ظاهر می گردد.
بحران های سياسی، پيدايش اتحاديه ها و ائتلاف ها وحرکت های اعتراضی متداوم و دوره ای نيز دارای بيامدهای مستقيم کاملاً مشابهی با وضعيت های انقلابی می باشند يعنی اولاً:
ظهور رقيبان و يا ائتلافی ازرقبا که مطالبات قاطعی را برابر حکومت و يا در برابر بخشی از حاکميت اعلام می کنند. ثانيا حمايت بخش قاطعی از مردم از اين مطالبات وثالثاً نانوانی يا ضعف اراده ی صاحبان قدرت در سرکوب مخالفان و يا تمکين در خواست های آنان است. تفاوت تنها حد و اندازه ی مطالباتی است که ازحکومت خواسته می شود.
نتايج انقلابی
يک نتيجه ی انقلابی هنگامی است که قدرت سياسی ازآن دسته از صاحبان قدرت که پيش از آغاز اعمال هم زمان حاکميت توسط گروههای متعدد اجتماعی در اختيارشان بود به ائتلاف جديدی از حاکمان منتقل شود .
به شرط وقوع وضعيت انقلابی،ظهور نتايج انقلابی هنگامی که ائتلاف مستحکمی ميان نيروهای ضد حکومت و گروههای جامعه تشکيل شود و ائتلاف مذکور نيروی نظامی کار آمدی در اختيار داشته باشد از احتمال به مراتب بيشتری برخوردار است. به عبارت کلی تر عوامل مستقيم ايجاد نتايج انقلابی عبارتنداز:
1- جدايی اعضا و عوامل يک جامعه از حاکمان مسقر
2- دستيابی به نيروی نظامی و مسلح توسط ائتلاف انقلابی
3- اعلام بی طرفی و يا ترک نيروهای نظامی از اردوگاه رژيم کنونی
4- تسلط و کنترل اعضای ائتلاف انقلابی بر دستگاهها و نهادهای حکومتی.
چنانچه همه ی اين مراحل به سرعت اتفاق افتد در اين صورت، تغيیر قدرت به روش انقلابی به وقوع پيوسته است اين دلايل معادل همان تعريفی ازانقلاب است که می گويد انقلاب يعنی تغيير قدرت حکومتی با توسل به زور که طی آن، دگرگونی های اساسی در مناسبات حاکم بر جامعه ی سياسی که در آن شکاف ايجاد شده است به وجود می آيد.
سرانجام آنکه موجوديت يک انقلاب بزرگ با ايجاد توامان شکاف عميق در جامعه ( وضعيت انقلابی عميق ) و جابجايي گسترده ی قدرت سياسی (نتيجه ی انقلابی بسيار حاد ) شکل می گيرد. در کنارآن، دستيابی به قدرت از بالا به پايين می تواند گويای يک تغيير واقعی در مبانی قدرت باشد (نتيجه ی انقلابی ) ، ليکن الزاماً به ايجاد شکاف عميق در جامعه ی سياسی منجر نخواهد گشت ( وضعيت انقلابی ) در هر حال تمامی پديده ها تابعی از گستره و توالی زمانی هستند که می توانند دارای شاخه های انقلابی باشند.
منابع:
1.انقلاب های اروپایی، چارلزتيلی، ترجمهی بهاءالدين بازرگانی1385
2. انقلاب و بسیج سیاسی دکتر حسن بشیریه انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۸۰
3.Modern revolutions.jhon dunn.1983.univesity of colifornia