اپوزیسیون ایرانی و چالش سه سازه
اپوزیسیون سراسری ایران، اینک پس از چندین آزمون و البته خطا، ضرورت دارد با رویکرد کارنامه نگر، به صورت جدی به جرح و تعدیل درونمایه های ذهنی و عینی خود بپردازد و اینکه چرا نتوانسته است و چرا نمی تواند؟
طبیعتا اگر به جستجوی این چرایی ها برنیاید از هم اکنون می توان گفت در آنچه به دنبال آن است با یک پاسخ، روبرو خواهد شد:
هرگز نخواهد توانست.
در این یادداشت، با استفاده از سه سازه ی تحلیل بخش، توازن بخش و احترام بخش، که به سیاست، شکل می دهند نشان خواهم داد از چه رو، اپوزیسیون ایرانی نتوانسته است و نمی تواند عنوان ادعایی سراسری را از قوه به فعل در آورد. نخست: سازه های تحلیل بخش
سیاست به چگونگی مدیریت کنش ها و واکنش ها در محیط بازمی گردد. فهم آنچه در جهان پیرامونی می گذرد بسیار مهم و بنیادی است. در این جاست که چگونگی فهم فعل و انفعالات مطرح می شود و این خود نیازمند دانش و بینش است.
تحلیل شرایط مبنای تصمیم گیری است و همین تصمیم گیری هاست که بر مرگ و زندگی، امنیت و اقتدار و احترام و اعتبار کشورها، سازمان ها و احزاب منجر می گردد.
تحلیل یکی از جدی ترین مسایل است و چه بسا یک تحلیل بدون مبنا منجر به بروز آسیب های جدی شود. تحلیل نمی تواند و نباید از توهمات بگذرد و منجر به ضایعه شود. بسیاری از تحلیل ها به دلیل انجماد فکری، تنبلی ذهنی و کلیشه ها می توانند عوارض جبران ناپذیر به بار آورند.
تحلیل های یک سویه، تحلیل های هیجانی، تحلیل های یک جانبه گرا، تحلیل های گزینشی و تحلیل های قالبی نیز از جمله مشکلاتی هستند که می توانند کشورها، سازمان ها و احزاب را با چالش های جدی مواجه سازند.
دوم: سازه های توازن بخش
این سازه ها به چگونگی توجه عملی به موضوعات و حوزه های گوناگون مرتبط هستند. در سیاست مدرن، توازن گرایی به معنای همه جانبه گرایی نیز هست. در بحث سازه های توازن بخش، به این موضوع اشاره می شود که حوزه و موضوعی در سیاست وجود ندارد که مهم نباشد و ضرورت دارد که با دقت، به تمامی حوزه ها پرداخته شود، اهمیت آنها مورد شناسایی قرار گیرد، مزیت ها را دست نشان کرد و هیچ چیز را قربانی هیچ چیز نکرد.
سوم: سازه های احترام بخش
سازه های احترام بخش مربوط و متعلق به تولید فضای تعامل، تولید اعتبار و تولید اقتدار هستند. سازه های احترام بخش در عرصه ی کلامی و گفتمان، رعایت خطوطی را لازم می بینند که توجه به آنها مانع از کاهش وزن سیاسی کشورها، سازمان ها و احزاب می شوند.
توجه به اصول مورد توجه در سازه های احترام بخش، به معنای باورمندی به خود و اعتماد به نفس نیز هست. باورمندی به خود و اعتماد به نفس، منشا احترام به دیگران است. حزب، کشور یا سازمانی که فاقد باور به خود است و از مشکل اعتماد به نفس رنج می برد به دیگران احترام نمی گذارد.
مساله ی دیگر در موضوع سازه های احترام بخش، اصول حرفه ای و فرهنگ است.
حزب، سازمان یا کشوری که دارای استانداردهای تحلیل، عملیاتی و حرفه ای و مهم تر از همه فرهنگ شناخت است ضوابط اخلاقی را به گونه ای در خود تعریف خواهد نمود که هم به دیگران احترام بگذارد و هم دیگران را ملزم و وادار به احترام نماید. سه گانه ی “سازه های تحلیل بخش”، “سازه های توازن بخش” و “سازه های احترام بخش” را می توان سه راس یک مثلث تعریف کرد که شناخت و اهمیت بخشی بدانها می تواند به یک تعامل در سیاست منجر شوند.
اما کجای کار اپوزیسیون به اصطلاح سراسری مشکل دارد؟
****
به جرات می توان گفت اپوزیسیون سراسری در هر سه سطح، با چالش های جدی مواجه است. ناتوانی در مدیریت کنش ها و واکنش ها، فهم نادرست از فعل و انفعالات، تحلیل های بدون مبنا، توهم و بازتولید روزانه ی آن، انجماد فکری، تنبلی ذهن و کلیشه ها را به روشنی می توان در گفتار، نوشتار، رسانه و ادعاهای ایشان به روشنی رصد کرد. اپوزیسیون سراسری خودخوانده، اتفاقا هیچ درکی از اقتضائات زمانی، مکانی و امکانی نداشته و همچنان به بازتولید کلیشه ها و بازتوزیع عدم فهم خود از کنش ها و واکنش ها و فعل و انفعالات می پردازد.
در بخش مربوط به سازه های توازن بخش، مساله ی مهم، نپرداختن به همه ی حوزه ها مبرزترین ویژگی اپوزیسیون سراسری است و همواره با برجسته سازی یک مساله به عنوان غایت، سایر اولویت ها را نادیده انگاشته است.
اپوزیسیون سراسری همواره همه چیز را قربانی یک چیز کرده است و هیچ توجه عملی به حوزه های گوناگون نکرده است.
اما شاید یکی از مهمترین چالش های سازه ای، در سازه ی احترام بخش، نمود پیدا می کند جایی که اپوزیسیون سراسری در عرصه ی کلامی و گفتمان، با نادیده گرفتن همه ی اصول و ارزش ها، به بسیاری از بایسته های مقتضابه، حقیر انگارانه نگریسته و با کوچک شماری آنها، تلاش می کند همه چیز را حول محوری تعریف، سازماندهی و عملیاتی کند که اساسا یا وجود ندارد و یا اگر هست دیگر کلان نیست و نمی توان به مثابه کل بدان نگریست.
از همین جاست که دبگر نمی توان به اپوزیسیون مدعی سراسری بودن به چشم سراسری نگریست چراکه با حقیرشماری خواست یک اکثریت، که هویت خود را شناخته اند، آن را به عنوان یک اولویت پذیرفته اند و در چارچوب آن، به خویشتن سازمانی پرداخته اند خود را از سراسری بودن انداخته است. البته حقیرشماری و سبک انگاری تنها بخشی از این مساله است و در بسیاری موارد دیده می شود که این خواست ها به زبان و قلم توهین و افترا نیز آلوده شده است. سخن پایانی آنکه با توجه بدانچه در بحث مربوط به سازه های سه گانه گفته شد اپوزیسیون به اصطلاح سراسری، به دلیل مواجه با چالش در هر سه سطح تحلیل، توازن و احترام، فاقد هرگونه وجاهت برای عنوانی موسوم به “سراسری” است و به همین دلیل، نتوانسته است و نخواهد توانست پتانسیل های لازم را برای جنبش زایی محقق کند.