جامعه ایران اکنون وارد مرحله انقلاب شده است.پیشروان, زندگی خود را در مواجهه با قدرت به خطر می اندازند, یک محکوم, زندگی خود را در اعتراض به مجازات های ناعادلانه به خطر می اندازد, زندان, این بزرگترین عامل ترساننده رژیم های تمامیت خواه, نه تنها اعتبار خود را از دست داده است بلکه به عامل مشروعیت بخش مخالفان تبدیل گشته است. یک ملت, دست آخر, رژیمی را که بر آنها ظلم کرده است طرد و نابود خواهد ساخت.
میشل فوکو می گوید:”طغیان ها متعلق به تاریخ هستند. تکانی که در اثر آن, یک فرد واحد, یک گروه, یک اقلیت یا کل یک ملت می گوید: من دیگر اطاعت نخواهم کرد. و زندگی شان را در خطر مصاف با حکومتی قرار می دهند که آن را ظالمانه می بینند چیزی است که به نظرم تقلیل ناپذیر است چون هیچ حاکمیتی قادر نیست آن را غیر ممکن سازد.”
اکنون که اکثریت مردم ایران, اعتماد خود را نسبت به حکومتی که قریب به بیش از سه دهه سلطه رانی می کند از دست داده اند, حکومتی که دیگر مورد قبول و خواست مردم نیست و به دلیل به جا نیاوردن هیچ یک از تعهدات, حتی مشروعیت خود را نیز از دست داده است, حکومتی که با بیعدالتی علیه حق, بی عدالتی علیه محکومین بیگناه را امری بدیهی می داند و بر اساس اصولی که فراتر از قانون, به نام قانون انجام می دهد خود را سزاوار تنبیه, مجازات و مرگ مخالفین می داند و بزرگترین ترقی آن در سیر تکامل یا بهتر بگوییم ضد تکاملی آن, تبدیل عبارت”مفسد فی الارض و محارب با خدا” به “لیاقت انسانی و فلذا لیاقت زندگی ندارد” و شیوه قتل عام خود را از “تیرباران” به “دار زدن” تغییر داده است آیا انقلاب, یک نتیجه ضروری و لازم الاجرا نیست؟
در جوامع مبتنی بر وجدان مداری و قضاوت مداری, محاکمه ها و محکومیت ها, احترام داوطلبانه دولت ها برای تعهدات حقوقی آنهاست اما آنچه امروز در ایران “ولایت فقیه” می گذرد فراتر از اعلام خطر, تلاش برای تداوم یک جنایت به بهای بقای سیستمی است که بنیانگذار آن, در نخستین روزهای انقلاب گفت:”با خون مردم ایران, انقلاب مستحکم خواهد شد.”
شاید در روزهاب نخست انقلاب, مردم ایران متاثر از تاویل گران”دارالولایه” از این جمله تعبیر به ایثار و از خودگذشتگی برای پاسداشت ارزش های انقلاب می کردند اما امروز و پس از گذشت سه دهه از بیان آن جمله که به عینه پیام”بکشید تا بمانید” را به سرسپردگان جمهوری اسلامی ابلاغ می کرد وارثان نسل دوم انقلاب, از کالبد توخالی قانون, مرگ بیرون می کشند و با خون مخالفان جمهوری اسلامی و اینک حتی منتقدین, به بقای خود ادامه می دهند اگرچه خوب می دانند پایه های نظام, دیگر سست تر از آن است که بتوان از استحکام انقلاب با آن قاطعیت سخن گفت.
امروز جامعه ایران در تمام صفوف, مقاومت و ایستادگی می کند. فوکو می گوید:” اگر جوامع ایستادگی می کنند و به حیات خود ادامه می دهند, یعنی اگر قدرت های موجود کاملا مطلق نیستند به خاطر آن است که در پس همه تسلیم ها و اجبارها, فراسوی تهدیدها و خشونت ها و ارعاب ها, امکان بروز لحظه ای وجود دارد که دیگر نمی توان زندگی را خرید و فروش کرد. وقتی که دیگر کاری از دست مقامات ساخته نیست, وقتی که مردم, با چوبه دار و مسلسل روبه رو می شوند, طغیان می کنند.”
اکنون مردم ایران, لباس ایدئولوژیک را از تن به در می آورند و رها از وعده های پس از مرگ, بازگشت به زندگی در آن دنیا, انتظار ظهور منجی موعود و حاکمیت خیر مطلق, تجلیات و حضور خود را در جامه ای دیگر جستجو می کنند, جامه ای که با عقلانیت ایشان در جامعه جهانی, مجال بروز و تجلی خواهد یافت.
جامعه ایران اکنون وارد مرحله انقلاب شده است.پیشروان, زندگی خود را در مواجهه با قدرت به خطر می اندازند, یک محکوم, زندگی خود را در اعتراض به مجازات های ناعادلانه به خطر می اندازد, زندان, این بزرگترین عامل ترساننده رژیم های تمامیت خواه, نه تنها اعتبار خود را از دست داده است بلکه به عامل مشروعیت بخش مخالفان تبدیل گشته است. یک ملت, دست آخر, رژیمی را که بر آنها ظلم کرده است طرد و نابود خواهد ساخت.
عصر انقلاب دگرباره فرا رسیده است و مردم به زودی قیام خواهند کرد. این یک واقعیت است و چنین است که ذهنیت ها وارد تاریخ می شوند.تنها آنچه برای این شروع طوفانی اما سرانجام برانداز می ماند “نظم بخشی”, “شناسایی” و “تعریف” شرایط پیشینی و مقدماتی, “هدف” و “روش” های به انجام رساندن آن است.
عصر انقلاب دگرباره فرا رسیده است و اکنون مردم ایران به شوق آمده اند تا حقیقت آن را متجلی سازند و آن را به هدف واقعی خود برسانند. انقلاب مردم ایران در راه است…