سازمان حکومتی جمهوری اسلامی با ذهن- ماده ی ایدئولوژیک فراگیر وآرزوی سیاسی جهانی شدن و مدیریت جهان ، تمامیت خواهی این سیستم سازمان یافته ی مطلقه محور ، چنان حرکات انسان های تحت سلطه را محدود نموده است که بتواند به انگیزه های داخلی مردم در جنبش پایان دهد و در ادامه با عملیاتی ساختن داعیه ی فرمانروایی جهانی چنان تهدید مرگباری متوجه این سرزمین سازد که شکل ساخت های جمعیتی – اقتصادی را به نابودی همیشگی کشاند .
باتلاق حکومت مطلقه ای که جمهوری اسلامی بدان عینیت بخشیده است یک جهان سراپا ساختگی است که با سازماندهی سیستماتیک افکار عمومی، سراسر فورماسیون وابستگان به ولی امر مسلمین را با افسون خطاناپذیری در قول و فعل و اندیشه به مثابه ی یک امر حقانی شناسانده و اطاعت از کلیشه های ایده ئولوژیک را نماده وفاداری نموده است ، باور اخلاقی و اعتقادی به “ولی امر” و ولایت مطلقه ، با دروغ سازمان یافته بر اذهان پیروان نشسته و از او چنان شخصیتی ساخته است که جنون آمیزترین تصمیم ها نیز اگر خوب سازمان داده شوند و به دم مسیحائیش متبرک شوند کاملا بخت توفیق دارند .
رژیم تمامیت خواه جمهوری اسلامی ، چنان در قدرت اثبات نسبیت توفیق و عدم توفیق موفق عمل کرده که می تواند با ادعای تبدیل یک زیان اقتصادی سنگین به منفعت ، ولی فقیه را در مقام خرق عادت به جایگاه پرستش ارتقاء دهد و با سیاست های ارعاب و تهدید، از جهان سراپا ساختگی جمهوری اسلامی، تصویری واقعی به دست دهد.
دور تسلسل دائمی انقلاب نیز که در واقع تداوم همین قضیه ی قدرت مطلقه است از طریق دشمن سازی روزانه ، منطقی می آفریند که به بهانه ی تهدید دشمن خارجی و خیانت جاسوس داخلی ، قلمرو مرکز گرایی خود را مطلق تر نماید و هر کس را که در برابر خود مانعی بداند یا از تردید او نسبت به خود مطلقه و جهان ساختگی او آگاه شود به قربانگاه نابودی و فنا براند . مصونیت ولی فقیه و خدمتگذاران او در قلمرو تمامیت خواهی در برابر قانون که همواره ایشان را از محاکمه و محکومیت مصون می دارد و قانون را به ابزاری برای یاغی گری و تجاوز تبدیل می کند نیز شمشیر بسیار برنده ی تمامیت خواه برای کسانی است که به بیماری درمان ناپذیر نفاق و توطئه و خیانت مبتلا گشته اند. ولایت فقیه جمهوری اسلامی همزمان با بدیهی نمایی حق حاکمیت بر جهان ساختگی و تبلیغ مؤثر آن به عنوان واقعیت ملموس ، هر گونه ثبات جدید در این جهان را مخالف منافع خود یافته و با مقاومت جدی در برابر نهادهای تثبیت و حمایت از قوانین ، وعده ی فتح جهان از سوی بنیادهای ایده ئولوژیک را برای مبارزه با آن ، نهادینه می سازد .
تمامیت خواهی جمهوری اسلامی با پشتیبانی روانی از افسانه ی ساختگی حقیقت نمای ، همواره از تبلیغات و ضد تبلیغات به عنوان بازوی روانی مقابله با تهدیدات توفان زای ساختگی بهره گرفته است تا مردم را برای مقصد نهایی سازمان تهییج و با استفاده از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی، افسانه ی ساختگی را بر جایگاه واقعیت بنشاند.
رژیم تمامیت خواه ولایت فقیه ، اگرچه در عرصه ی داخلی به لحاظ تبلیغات و سازمان و همچنین آموزش سیستمیک ایده ئولوژیک ، قواعد جهان ساختگی اش را به مردمان سرزمین اش تحمیل می نماید اما به دلیل ناکارایی، جهل، سرسپردگی و عدم ارتباط با واقعیت حاکم ، از عقلانیتی مایه می گیرد که برونداد نظریه سازی ها حول محور جهان ساختگی و افسانه ی چیرگی مطلق در چارچوب مرزها است که علل و اسباب غیر واقعی آن نیز ، هرگز با معیارهای خرد گرا و خرد محور نظام بین الملل قابل جمع نیست و بندگان تمامیت خواه ، تنها با واگذاری امتیازات بسیار بیشتر و صرف هزینه های نجومی ، تقاضای خود را تحقق می بخشند .
تمامیت خواه ولایت فقیه به دلیل سرخوردگی و صرف هزینه های سربار جهت پیروزی دیپلماتیک ، پس از برآورده ساختن بخشی از تقاضاها و رد قسمت عمده ی نیازهای ضروری ، با بکار گیری تبلیغات زبانی علیه طرف دیپلماسی ، سازمان دروغ را فعال و برای جبران تحقیر، تشدید دشمنی ها و تبدیل روابط متعارف به خصومت را ابزار می سازد .
نظام اسلامی با توسل به خشونت سازمان یافته و تداوم و تشدید آن ، هدف گذاری حاکمیت فراگیر را بهانه می کند تا در دوره های تناوب مشخص ، “اصلاح فراگیر” را بهانه ساخته و نظام فراگیر خود را به یکپارچگی نهایی و افسانه ی دروغین و واقعیت نمای بپیوندند.
قانون اساسی ولایت فقیه نیز در این سالها ، مجموعه قواعد مدون و بازتاب حقوقی افسانه ی دروغین، ابزارهای تولید نابودگری مخالفان و نص آشکاری است که نمایه ی کتاب مقدس ایده ئولوژی سرکوبگر و همزمان، فاقد ضمانت اجرا و اعتبار است.
تمامیت خواهی جمهوری اسلامی و اقدام مدنی(بخش نخست)
August 1, 2011
4 Mins Read
345
Views