نخست: ادعای جاه طلبانه ی کشف یک پدیدار فراسیاسی یا فرا انسانی و…. که مدعی “تفکر ناب” در یک فضای اجتماعی یا سیاسی خاص باشد، امروزه دیگر از هیچ فرد، دسته، گروه و یا حزب سیاسی پذیرفته نیست ویژه تر آنکه اگر این جمع خاص، موضوعات را به تجربه ای منحصر به فرد و معیاری برای هرگونه ادراک از پیرامون و جهان تبدیل کنند به گونه ای که این نوع از نگرش یا تحلیل را به عنوان یگانه تحلیل، شناسایی، و “دیگری” را وادار سازند در این نوع از نگرش یا تحلیل، با آنها، هم آوا، هم اقدام و همپارچه شود و بدون اجازه ی هرگونه تامل، بازنگری و بازاندیشی، هر کلّیت ظاهری را امری واقعی و حتی حقیقی جلوه دهند.
دوم: ثمره ی کلّی هر فرآیندی، “آگاهی” است و آگاهی، هنگامی تحقق پیدا می کند که با استفاده از جمع آوری تمام منابع علوم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی یک جامعه (البته به صورت نسبی)، مسایل را در قالبی هدف گرا، تعریف، تبیین و عملیاتی نمود. در این حالت است که می توان ادعا نمود “آگاهی” تحقق پیدا کرده است و قابلیت آن را دارد که به سوی “امری مبتنی بر نهاد” حرکت کند.
سوم: “تجربه”، مستقیما و بدون واسطه، دارای “ارزش” و “معنا” است و به تعبیری دیگر، محصول “کنش متقابل” دو یا چند عامل است که از “تاثیر فعّال” بر یکدیگر پدید آمده اند. هر تجربه برای به وجود آمدن، ضرورتا نیاز به دو عامل دارد:
نخست: فرهیخته بودن
دوم: عرصه ی کارکرد
جمع شدن این دو عامل در کنار یکدیگر می تواند به یک “عینیت” تبدیل شود که در نهایت، می توان آن را “تجربه” نامید.
چهارم: با توجه به عوامل فوق می توان گفت خلقیات، موضع گیری ها، علاقه مندی ها و مشارکت در تجربه، منحصر به هیچ فرد، گروه، دسته و یا حزب و سازمان خاصّی نیست با این هدف که از بروز آسیبی موسوم به “توهم امر مطلق” جلوگیری شود.
پنجم: در حوزه ی سیاست، این تجربه به مثابه آگاهی، فرهیختگی و عرصه، محصول تلاش جمع بی شماری از “کنش” ها و “کنش های متقابل” است که در نهایت، منجر به “نمایش قدرت نمادین” یا “واگذاری قدرت نهادینه” می شود و علایق و منابع معطوف به خود را به عنوان “ارزش نسبی”(و نه مطلق)، میان بازیگران، تولید، توزیع یا بازتولید می کند….
ششم: با توجه به آنچه گفته شد می توان گفت “توهم امر مطلق” –نه از شخص حقیقی و نه از شخصیت حقوقی- پذیرفته نیست و مطلق آفرینی، مطلق نگری و مطلق اندیشی، نخستین مانع بر سر راه آگاهی، فرهیختگی و تجربه سازی خواهد بود….