چرایی تشکیل جبهه ی اقدام مدنی کردستان
اکنون که سازمان حکومتی جمهوری اسلامی با ذهن- ماده ی ایدئولوژیک فراگیر وآرزوی سیاسی جهانی شدن و مدیریت جهان ، تمامیت خواهی این سیستم سازمان یافته ی مطلقه محور ، چنان حرکات انسان های تحت سلطه را محدود نموده است که بالقئه بتواند به انگیزه های داخلی مردم در جنبش پایان دهد و در ادامه با عملیاتی ساختن داعیه ی فرمانروایی جهانی چنان تهدید مرگباری متوجه این سرزمین سازد که شل ساخت های جمعیتی – اقتصادی را به نابودی همیشگی کشاند .
باتلاق حکومت مطلقه ای که جمهوری اسلامی بدان عینیت بخشیده است یک جهان سراپا ساختگی است که با سازماندهی سیستماتیک افکار عمومی ، سراسر فورماسیون وابستگان به ولی امر مسلمین را با افسون خطاناپذیری در قول و فعل و اندیشه به مثابه ی یک امر حقانی شناسانده و اطاعت از کلیشه های ایده ئولوژیک را نماده وفاداری نموده است ، باور اخلاقی و اعتقادی به “ولی امر” و ولایت مطلقه ، با دروغ سازمان یافته بر اذهان پیروان نشسته و از او چنان شخصیتی ساخته است که جنون آمیزترین تصمیم ها نیز اگر خوب سازمان داده شوند و به دم مسیحائیش متبرک شوند کاملا بخت توفیق دارند .
رژیم تمامیت خواه جمهوری اسلامی ، چنان در قدرت اثبات نسبیت توفیق و عدم توفیق موفق عمل کرده که می تواند با ادعای تبدیل یک زیان اقتصادی سنگین به منفعت ، ولی فقیه را در مقام خرق عادت به جایگاه پرستش ارتقاء دهد و با سیاست های ارعاب و تهدید ، از جهان سراپا ساختگی جمهوری اسلامی ، تصویری واقعی به دست دهد.
دور تسلسل دائمی انقلاب نیز که در واقع تداوم همین قضیه ی قدرت مطلقه است از طریق دشمن سازی روزانه ، منطقی می آفریند که به بهانه ی تهدید دشمن خارجی و خیانت جاسوس داخلی ، قلمرو مرکز گرایی خود را مطلق تر نماید و هر کس را که در برابر خود مانعی بداند یا از تردید او نسبت به خود مطلقه و جهان ساختگی او آگاه شود به قربانگاه نابودی و فنا براند . مصونیت ولی فقیه و خدمتگذاران او در قلمرو تمامیت خواهی در برابر قانون که همواره ایشان را از محاکمه و محکومیت مصون می دارد و قانون را به ابزاری برای یاغی گری و تجاوز تبدیل می کند نیز شمشیر بسیار برنده ی تمامیت خواه برای کسانی است که به بیماری درمان ناپذیر نفاق و توطئه و خیانت مبتلا گشته اند. ولایت فقیه جمهوری اسلامی همزمان با بدیهی نمایی حق حاکمیت بر جهان ساختگی و تبلیغ مؤثر آن به عنوان واقعیت ملموس ، هر گونه ثبات جدید در این جهان را مخالف منافع خود یافته و با مقاومت جدی در برابر نهادهای تثبیت و حمایت از قوانین ، وعده ی فتح جهان از سوی بنیادهای ایده ئولوژیک را برای مبارزه با آن ، نهادینه می سازد .
تمامیت خواهی جمهوری اسلامی با پشتیبانی روانی از افسانه ی ساختگی حقیقت نمای ، همواره از تبلیغات و ضد تبلیغات به عنوان بازوی روانی مقابله با تهدیدات توفان زای ساختگی بهره گرفته است تا مردم را برای مقصد نهایی سازمان تهییج و با استفاده از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ، افسانه ی ساختگی را بر جایگاه واقعیت بنشاند.
رژیم تمامیت خواه ولایت فقیه ، اگرچه در عرصه ی داخلی به لحاظ تبلیغات و سازمان و همچنین آموزش سیستمیک ایده ئولوژیک ، قواعد جهان ساختگی اش را به مردمان سرزمین اش تحمیل می نماید اما به دلیل ناکارایی، جهل، سرسپردگی و عدم ارتباط با واقعیت حاکم ، از عقلانیتی مایه می گیرد که برونداد نظریه سازی ها حول محور جهان ساختگی و افسانه ی چیرگی مطلق در چارچوب مرزها است که علل و اسباب غیر واقعی آن نیز ، هگز با معیارهای خرد گرا و خرد محور نظام بین الملل قابل جمع نیست و بندگان تمامیت خواه ، تنها با واگذاری امتیازات بسیار بیشتر و صرف هزینه های نجومی ، تقاضای خود را تحقق می بخشند .
تمامیت خواه ولایت فقیه به دلیل سرخوردگی و صرف هزینه های سربار جهت پیروزی دیپلماتیک ، پس از برآورده ساختن بخشی از تقاضاها و رد قسمت عمده ی نیازهای ضروری ، با بکار گیری تبلیغات زبانی علیه طرف دیپلماسی ، سازمان دروغ را فعال و برای جبران تحقیر، تشدید دشمنی ها و تبدیل روابط متعارف به خصومت را ابزار می سازد .
نظام اسلامی با توسل به خشونت سازمان یافته و تداوم و تشدید آن ، هدف گذاری حاکمیت فراگیر را بهانه می کنند تا در دوره های تناوبی مشخص ، “اصلاح فراگیر” را بهانه ساخته و نظام فراگیر خود را به یکپارچگی نهایی و افسانه ی دروغین و واقعیت نمای بپیوندند.
قانون اساسی ولایت فقیه نیز در این سالها ، مجموعه قواعد مدون و بازتاب حقوقی افسانه ی دروغین، ابزارهای تولید نابودگری مخالفان و نص آشکاری است که نمایه ی کتاب مقدس ایده ئولوژی سرکوبگر و همزمان، فاقد ضمانت اجرا و اعتبار و مهار خودی
جمهوری ولایت فقیه نیز سرخوردگی و نارضایی هواداران دیروز را تبیل به نیروی محرکه ی نابودگری به نام “انقلاب نوین ” کرد و با آفرینش نهادهای جدید و ابزارهای جدید ، علاوه بر سرکوبی مخالفان ، همه ی کسانی را که تا چند صباح پیش ، بندگان خانه زاد و رعایای “خوب” بودند حتی مورد تجاوز هم قرار داد تا نشان دهد ترور شخصیت در قالب آزار جنسی ، تاوان خودی های سرخورده و ناراضیان برگشته از انقلاب است و بدین ترتیب ، با اعمال شدیدترین خشونت ها ، از آنها درس عبرتی برای هرگونه انتقاد ، اعتراض ، عدم اطاعت محض و فره ایزدی ولی فقیه خودی های امروزین ، تصویر بسازند. تلاش رژیم ولایت فقیه اکنون و پس از مجراسازی برای گردش اطلاعات ساختگی ، حتی از نهادهای مقتضابه با کارکرد تصمیم جمعی و اجماع نظر روی برتافته و “ظاهر جمهوری اسلامی” را که زمانی از مصادیق دمکراسی و مشروعیت می خواند و تنها 2% را به عنوان – نه مخالفان بلکه معترضان، بر تاریخ ، هم خود را “قدیس” وانموده و هم از دشمنان “یزید” و ” معاویه” ، “طلحه” و “زبیر” و … می سازند .
در این میان ماشین جنگی ولایت فقیه نیز لختی تأمل برانگیز است . این تأمل نیز هنگامی که در فورمولاسیون التزام سیستمیک جای می گیرد در بهترین حالت ، تنها ابزارهایی برای جنگ داخلی است و به دلیل عبور صنایع نظامی از یک دوره به دوره ی دیگر، عملا آیینه ی تمام نمای ظاهر قدرت است .
اما مهمترین سیاست ولایت فقیه در ایران،توسعه بخشی به نظام بروکراتیک با پیکان نفوذ به سوی دشمنان و آمادگی جنگی و در ادامه برای جلب موافقت آنها برای نفوذ خود از طریق این نیروهاست.
بدین ترتیب ، سیاست دیروز که با سیاست های یکپارچه سازی ، اکنون هوش از دست رفته چنان جذبه ای می آفریند که گویی نظام مشروعیت دارد و کارکردهای به ظاهر در امور خارجی برای شهروندان، سرانجام امور خارجی و خارجیان را – در عین مشاهده ی بیرحمی و جنایت – به پذیرش و تعامل می رسد.
اکنون انسان در این سرزمین با حضور فارس ها در مرکز و اندکی محیطی تر کردها، آذری ها، عرب ها، بلوچ ها، و ترکمن ها با تناقضی که در شخصیت خود احساس می کند نمی داند خود را با افسانه ی ساختگی ایده ئولوژی جمهوری اسلامی سزمان دهد ، جهان حقیقی را در غایت منطقی خود به عنوان الزام پرهیز از تناقض ، برگزیند و با اجتناب از هر اقدام قدرت محور ، در موقعیت یگانه ی مغایرت با عمل سیاسی قرار گیرد و بدین ترتیب غایات پیش رو را منطقا به جان پذیرد و یا سرزمین اش را برای تمامیت خواهی بگذارد و با تقلید ظاهری از شهروندان یک حکومت مقتدر و البته هویتی متفاوت ، منطقی دیگر به خود بپذیرد و در هر سه حالت با نیمی از وجود خود یگانه خواهد شد .
جبهه ی اقدام مدنی کردستان ، با این باور پای در عرصه گاه گذارده است که انسان می تواند خودش را پیدا کند و با آغاز گفتگوی مجدد با خود ، خطوط اندیشه اش را به فرآیند سازندگی اش بپیوندد.
جبهه ی اقدام مدنی کردستان با این باور که با خشونت نمی توان به جنگ تمامیت خواهی رفت و خشونت را تعدیل یا متوقف کرد “اقدام مدنی” را به عنوان رویکردی برگذیده است که با تعریف مصادیق ، تدوین برنامه، اجرا و بازخورد “اقدام مدنی” و عمل اندیشیده و سازمان یافته – فارغ از هر گونه خشونت- برای آغازی نوین ، فرصتی بیابد که از این پایان، سربلند بیرون آید و آن را دست مایه ی ورود به جهان جدید ، جهانی از جنس “خود هویت” مبتنی بر باورهای بنیادی و بر اساس قواعد گفتمانی به صورت عمل و نظم بیاراید.