اندیشه باید همیشه در این چارچوب که چه طور به وجود آمده، برای چه کسی و در چه زمانی درست است در نظر گرفته شود. اندیشه هم محصول حقیقت یا واقعیت و هم ناشی از فرهنگ و جامعه و تاریخ است.
اندیشه هنگامی که وارد جامعه می شود و در عمل مردم نمود پیدا می کند در روندی پویا بازتولید و بازسازی و به اصطلاح نهادینه می شود و نهادینه شدن به معنای آن است که اندیشه ی تبدیل شدن به فرهنگ، در نهادهای اجتماعی از قبیل خانواده، نظام آموزشی، زبان، رسانه های گروهی، نظام سیاسی و … تکرار و تمرین می شود و به صئرت عمل در می آید یعنی آن گونه که مردم فکر می کنند، آن گونه که رفتار می کنند و آن گونه که خود و روابط خود با جامعه را می فهمند.
نهادینه شدن در واقع، با این معنا است که گرایش به رفتار و فکر کردن در شیوه های مقبول اجتماعی در مردم به وجود می آید و تداوم می یابد.
در نظام های ایدئولوژیک، سیاست گذاران گرایش به رفتار و فکرکردن در شیوه های اجتماعی را به عنوان هنجار (باید و نباید) تعریف و آن را به عنوان مشروعیت یا قانون تدوین می کنند سپس با تشکیل دستگاه ها و سازمان های سرکوب گر این هنجارها را به عنوان یک واقعیت عینی و غیر قابل سرپیچی بر مردم تحمیل می کند. بدیهی است که این هنجارها طبق منافع نظام برخوردار از قدرت به وجود آمده اند برای حفظ موقعیت های طبقه ی حاکم آنها را به صورت موقعیت های اجتماعی ای که با زندگی روزمره ی مردم مطابقت دارند، طبیعی جلوه می دهند. در نظام های ایدئولوژیک دولت خود را عامل نهادینه شدن اخلاقی هم معرفی می کند و قانون، جامعه را موظف و مجبور به فعالیت در چارچوب این هنجارها می نماید.
از اینجاست که مفهوم “سلطه” آغاز می شود. سلطه به چگونگی اعمال قدرت ایدئولوژیک و اجتماعی، هم با توسل به قدرت نظامی و قهری و هم برای توصیف فرآیندی که نظام حاکم برای تن دادن اجباری( و در ادامه اختیاری) طبقات فرودست و زیر سلطه به نظامی که تحت سلطه گی آنها را تضمین کند به کار می رود.
بدین ترتیب، نظام سلطه نه تنها نه تنها تلاش می کند قدرت خود را از طریق سلطه گسترش دهد بلکه تلاش خواهد کرد هرگونه مقاومتی را که از سوی طبقات فرودست و تحت سلطه صورت می گیرد با استفاده از هنجارهای “مشروعیت بخش هنجاری”(بایدها و نبایدها) که به صورت قانون و ارزش در آمده اند به شدت سرکوب نماید.
نظام حاکم بر جمهوری اسلامی به این معنا، و بر اساس این تبیین، یک نظام سلطه است…