حاکمیت ایرانی و رصد موقعیت
کسانی کە کتاب آخرین روزهای یک محکوم بە اعدام هوگو را خواندەاند می توانند درک کنند کە وضعیت کنونی این پیرمرد بیمار خاورمیانە، بە لحاظ اخلاقی، روانی و سیاسی، بی شباهت بە شخصیت داستان نیست.
احساس بی پایان در انتظار مرگ، وضعیت تعلیق، فشار همەجانبە، سرنوشت تاریک، فرسایش تدریجی، از دست دادن توهم نجات، تقلای بی نتیجە برای اثبات حقانیت، بی تفاوتی نظام جهانی، ترس واقعی و امید موهوم، روایت سازی متوهمانە، تنهایی و انزوا، و در نهایت، مرگ تحقیر آمیز و بدون افتخار، ویژگی مشترک حاکمیت و آخرین روزهای آن محکوم بە اعدام است.
با قطعەای از کتاب “الفبای تنهایی” کە در شب های سلطە و ستم در سنندج، بە دل و دیدە و اشک، نوشتەام بە استقبال مرگ این حاکمیت می روم:
حق تعیین سرنوشت
با آنچه زخم ام زدی، زخم ات نخواهم زد،
می دانستم نابود کننده، سرانجام، نابود شدنی است
در خون قربانی خویشتن نشستن، بزرگی نبود،
نگارش در خون؟
نوشتن با خون؟
نشاندن در خون؟
هرگز انتقام جویی نخواهم کرد،
ترحم و دلسوزی هم نه،
تو را به شرمساری ات واخواهم گذارد،
تو را به تباهی ات واگذار خواهم کرد،
تو را به ناپیداکران خواهم سپارد
اکنون به احتضار افتادەای،
رنگ پریدگی ات از ترس است، نه؟
نعره های ات هم دیگر فاتحانه نیست،
از جان سپردن است؟
شاید هم از دست رفتن انسانیت؟
یا شاید فقدان شعور؟
ضعیف، پیش پا افتاده، تباهی زده،
تو؟ اکنون در تک و پوی غلبه بر سرنوشت،
من؟ در اندیشه حق تعیین سرنوشت،
تو؟ از برده داری به مرگ خواری،
من؟ از اسارت به سروری،
تو؟ به سوی فرومایگی، بی تباری،
من؟ فراسوی بلند پایگی، والاتباری،
تو؟ در ماتم از دست رفتن “قدرت”،
من؟ در رویای فرهیخته “هویت”،
تو؟ تباهی زده، ساکن تباهی زده ترین شهر،
من؟ در شوریدگی بنای سرزمین ام، آرمان شهر،
رنگ پریدگی ات از ترس است می دانم،
نعرەات هم از جان سپردن، نیک می دانم،
هم فقدان شعور، هم از دست رفتن انسانیت،
ضعیف، پیش پا افتاده، تباهی زده،
در تقلای غلبه بر سرنوشت،
من اما؟
من اما یک دسته واژه،
تنها یک دسته واژه،
“حق تعیین سرنوشت”
“حق تعیین سرنوشت”
No Comment! Be the first one.