1.جریان به هم پیوستن احزاب کردستانی به یکدیگر برای تشکیل یک جبهه ی فراگیر، تاکنون، پرداختن به مجموعه ی پایان ناپذیری از “واکنش های منفی” نسبت به یکدیگر بوده که حداقل تلاش آن، شکل دادن به آینده ای مبهم از قطعات مرده ی گذشته بوده است.
اما حاصل این نوع نگرش تاکنون چه بوده است؟
– معلق بودن(یا معلق شدن)
– قرار گرفتن در حاشیه ی فراموشی
– فقدان تجربه از حیات اجتماعی کنونی جامعه
– فقدان اندیشه پذیری حول محور “جبهه اندیشی”
– بی توجهی به تخصصی گرایی و تخصصی اندیشی
– بی توجهی به متدهای تفهیمی و تفهمّی
2.احزاب مخالف یا مقاوم در برابر تشکیل جبهه، خود را به عنوان “خود فعال” تجربه می کنند.
3.احزاب مخالف یا مقاوم در بابر تشکیل جبهه، به تدریج، این آگاهی را به فراموشی سپرده اند که “آگاهی اجتماعی”، به سبب هوشیاری کامل تر نسبت به مسایل روزانه، همواره می تواند در جامعه، تنش زا و عامل انگیزاننده باشد.
4.تجربه ی اجتماعی احزاب مخالف یا مقاوم در برابر تشکیل جبهه، به سطح “حیات اجتماعی درون حزبی” تقلیل یافته است.
5. احزاب مخالف یا مقاوم در برابر تشکیل جبهه، پاسخ به این پرسش را فراموش کرده اند که “آیا قوانین حزبی در مقطع کنونی، دارای همان “اعتبار پیشینی” هستند یا خیر؟
احزاب سیاسی مخالف یا مقاوم در برابر تشکیل جبهه ی کردستانی، در بسیاری موارد محو نشانه هایی شده اند که خود ساخته اند.
اما در برابر این نشانه ها، چه باید کرد؟
1.نخستین اقدامی که باید انجام داد “گسیختن”(Breaching) احزاب مخالف یا مقاوم در برابر تشکیل جبهه از سطح بدیهی انگاشته شده ی زندگی روزمره است.
2.گام بعدی، تغییر کلی ساختار بینش سیاسی در احزاب مخالف یا مقاومت کننده در برابر تشکیل یک جبهه ی کردستانی است.
3.گام بعدی، تولید و آموزش دانش درباره ی ساختارهای آگاهی بخش نوین است.
6.احزاب مخالف یا مقاوم در برابر تشکیل جبهه، اکنون باید “موضوعات نشانه مند”(Signed Objects) را به عنوان واقعیت های جاری بپذیرند و به این باور برسند که جهان نمی تواند خود را واگذارد تا درباره ی آن، احکام کلی صادر کرد که تنها بازتاب تجربه ها، اندیشه ها و اقدامات این احزاب است.
7.احزاب مخالف یا مقاوم در برابر تشکیل جبهه، باید استدلال ها و مهم تر از همه، منطق حاکم بر آنها را بپذیرند تا نشان داده شود چگونه استدلال ها، به مجموعه ای از برهان ها ونتایج منجر می شوند که اعتبار دارند و تا اندازه ای بسیار، منطبق بر واقعیت های جاری هستند.
8.هر حزب یا سازمان، اکنون، باید به این رهیافت دست یابند که هر عملی خاص، که در شرایط ویژه انجام می دهند دارای تفسیر و تاثیری است که که کارکرد آن، در کل اجتماع نمود می یابد و بنابراین، باید، اندیشه و اقدام، فراحزبی و فراسازمانی، اندیشیده و عملیاتی شود. شاید اینگونه بتوان، “موقعیت های ویژه” برای ملت کرد – موقعیت هایی که پیش تر، به خاطر نگره های حزبی، بسیار از دست رفته اند- را به موقعیت مطلوب برای این ملت تبدیل کرد.
در نهایت باید گفت:
1.اکنون اگر ملت کرد دریابند که احزاب کردستانی، امور را بر اساس منافع حزبی- و نه مصالح ملّی- اداره می کنند، با این مسایل، به دیده ی تردید برخورد خواهند کرد و هنگامی که از تزلزل این معناها در راستای مصالح ملّی اطمینان یابند، از سپردن اکنون و آینده ی خود به این احزاب امتناع خواهند ورزید.
2.ساخته ها (منظور احزابی هستند که با تشکیل جبهه ی کردستانی مخالف هستند یا در برابر آن مقاومت می کنند) تا زمانی در جای خود باقی می مانند که درباره ی آنها “تردید” نشود.
هنگامی که پای تردید به میان آید، همین ساخته ها، با “مقاومت” مواجه خواهند شد و زمانی که این “مقاومت” ها به صورت مشاهده، “عینیت” یابند، کل این بنا، در نهایت فروخواهد ریخت.