امروز 3/8/1388 ساعت 6:10بامداد است. تازه از حمام آمده و دوست دارم كمي در مورد وقايع ديروز يادداشت بنويسم. مسئلهي مامو انگار حلنشدني است. با پادرمياني كاانور هم راه به جايي نبرديم و مثل اينكه قرار نيست ديگر با من و كاولي سر يك سفره بنشيند و منهم نظرم اينست هرطور كه راحت است همان كار را انجام بدهد و بيشتر از اين اصرار نميورزم. شايد يك مدت تنهايي برايش خوب باشد و اعصابش را به سرجايش برگزداند كه من هيچ مخالفتي ندارم ولي جوّ بند جوري است كه كوچكترين اتفاقي را بزرگ تلقي ميكند و اين نگرانكننده است. به هر جهت اين قضيه هم عادي خواهدشد. ديروز با خانه تماس گرفتم و با امير حرف زدم . خبر آزادشدن ملاقات را بهش دادم تا بتواند دوشنبه به ملاقات بيايد. پوريا هم به سنندج آمده بود و پيش امير بود و ميگفت كه سه روز است كه مواد مصرف نكرده است، نميدانم حرفش تا چه اندازه صحت دارد ولي اميدورام اين با رآخرين دفعهي ترككردنش باشد.اين را ميگويم چون تا الآن بالغ بر 20 راه ترك كرده و دوباره سراغ مواد رفته. بهش قول دادم كه اگر بيرون ميبودم راحتش ميكردم. گذشته از اينها كلي با م صحبت كرديم و خنديديم و از خاطرههاي گذشته ياد كرديم و واقعاً خاطرههاي خوبي را با هم داشتيم ولي من بهدنبال هدفي و آنهم بهدنبال نميدانم چه ميگردد؛ و فكر ميكنم نقطهي اشتراكي بين ما وجود دراد . اين نقطهي مشترك مرگ است و هر دو در يكقدمي آن بهسر ميبريم كه شايد يكديگر را نبينيم و فقط صداي هم را بشنويم. متاسفانه همين چند دقيقهي پيش يكي از زندانيان بند سلامت به دار آويخته شد و فكر كنم فردا صبح هم نوبت كسي ديگر است كه اميدوارم اينطور نباشد و هيچ كس محكوم به چنين مرگي نشود. توصيف كردن اين قضيه كار راحتي نيست حتي براي خود من كه حكم اعدام را پيشه ميكنم و نميتوانم بيخيال باشم. البته جريان اعدام من با آن كساني كه در اين چند مدت به دار آويخته شدند زمين تا آسمان فرق ميكند. اكثر آنها مرتكب قتل شده يا تجاوز به عنف كردهاند هرچند معتقدم كه اعدام گزينهي مناسبي نميباشد. به هر صورت بايد منتظر همچين وقايع اسفباري باشيم چون داراي جامعهاي پر از آسيب و هنجار[منظور ناهنجاري است] هستيم و نميتوان توقع بيشتري داشتهباشيم. احتمالاً در اين چند روز يكسري از كساني كه به اعدام و قصاص محكوم شدهاند حكمهايشان را به اجرا دربياورند و چنين روندي ميتواند لحظات سختي را به ارمغان بياورد و معلو و قابل پيشبيني نيست كه فردا چه رويدادي بهوقوع خواهدپيوست و خيلي از افراد در زندان درحال سپريكردن، زندگي را در لحظه تجربه ميكنند و اين ميتواند تلخترين تجربهي زندگي باشد؛ تجربهاي كه خود به هيچوجه نميتواني در آن دخيل باشي و اين نكتهي مورد توجه من است. امشب را با نوشتن اين جملات حقيقي و تلخ گذراندم و اميدوارم كه روز يبرسد كه هيچ فردي به اين مسائل فكر نكند. خوشبختانه امروز كسي را اعدام نكردند. درصدد اينم كه مامو را به جمع خودم و كاولي برگردانم چون اين به نفع همهي ماست. بازهم به ملاقاتم نيامدند ولي پدرم بيستهزار به حسابم ريخت. نميدانم دليل اينكه به ديدنم نميآيند چيسن. به هرحال فردا تلفن ميكنم و اين جريان را مطرح ميكنم. همهجوره بايد مبارزه بكنم، تك و تنها و بدون حمايت روحي و[اين] خود قابل توجه است. كمتر كسي در بين بچهها هست كه به ملاقاتش نيايند و مطمئن هستم كه چنين فردي در اينجا نيست. اينها همه تاثرات خود را در آينده خواهدگذاشت و اينكه بدون هيچ پشتوانهاي در اين وضعيت بغرنج به ادامهي مبارزه ميپردازم و جوري برخورد ميكنم كه انگار كوچكترين اتفاق غيرقابل توجهي نيافتاده است. ولي در باطنم با مشكلات خاصي روبرو هستم كه دچار اختلاطاتي[اختلالاتي] رواني مواجهم[شدهام].. البته تا آخرين دقيقهاي كه زنده هستم مبارزه ميكنم، فقط يك كم اعصابم ضعيف شده است. اگر قرار باشد كه حكمم شكسته بشود بايد انتظار روزهاي از اين سختتر را هم بكشم و روحيهام را در شرايطي مطلوب نگهدارم. مقاومت يكي از اركانهاي اصلي در عرصهي مبارزه است و اينجا جايي است كه اين ركن[بيشتر] از همه ايفاي نقش خواهدكرد. پس بايد تمام نيرويم را بر اين اصل بهكار گيرم. در اين زمينه موارد متعددي است كه ميتوان بهوسيلهي آن به اين نيرو كمك كرد. از جمله رمانهايي كه به خاطرات مبارزان ميپردازند، و مرور كردن ازخودگذشتگيهاي رفيقان، فكركردن به اهداف و آرزوها و غيره… . شرايطي كه الآن با آن دست و پنجه نرم ميكنم شايد هيچ وقت ديگر برايم رخ ندهد؛ اما اين يك وضعيت مقطعي است و تمام ميشود( يا بهخوبي يا اينكه…) كه اميدوارم گزينهي اول درست باشد.