حقايقي هست كه در هيچ نظريه اي پيش بيني نشده و حقايقي هم هست كه با همه ي نظريه ها در تضاد است. حقيقت ملت كرد، شايد يكي از اين حقايق است كه مستلزم”جهان بيني بالذات”خود است. كرد بودن هم يك هويت بالذات است، از اين رو آن را نمي توان به”فلسفه ي مضاف” منتسب نمود و در كنار ساير موضوعات ديگر قرار داد تا از ابزارهاي فلسفي براي تبيين ابتدا، انتها، مبدا و غايت آن موضوع استفاده كرد و نگاه هاي خاصي را بر آن تحميل نمود. هويت كردي نيز خارج از اين بازه نيست چرا كه حفظ آن به مثابه مساله ي بودن يا نبودن است و بودن يا نبودن نيز به معناي حيات يا مرگ خواهد بود.
سوال بنيادين اینجاست كه آيا ما حق حيات داريم؟و آيا حق داريم آزادي را مترادف حفظ هويت بدانيم؟بيگمان صاحب چنين حقي هستيم چرا كه پاسخ صورت مساله ي حق داشتن يا نداشتن در انديشه ي ما،”بودن”يا”نبودن” و بقا يا فنا خواهد بود.
اگر مطالب فوق را بپذيريم بايد رو به ملت كرد بنويسيم، ملت كرد را مخاطب قرار دهيم، كرد را تعريف كنيم و اجازه ندهيم كه كرد و هويت كردي به مثابه انسان و انسانيت زير سلطه گرفته شوند. به همين خاطر بايد در دل مفاهيم جاي بگيريم و تعريف_نه توصيف_كنيم كه چه كسي صاحب چه چيزي است؟ بينديشيم و ببينيم كه چه مي خواهيم نه بنشينيم و نگاه كنيم كه چه مي خواهند و…
بايد با خلق مفاهيم نوين، هستي كرد را به او بازبشناسانيم، بايد تراژدي آگاهي را به منطق شعور تبديل و با مقاومت در برابر بار سنگين گذشته و اضطراب حال و يافتن اصلي عميق و ضروري براي بنا نهادن يك هويت پايدار، تاريخ را جايگزين اسطوره و تئوري را جايگزين تقليد كنيم و… اگرچه مي دانيم كنار گذاشتن حقايق قديمي براي پاسخگويي به حقايق جديد دشوار است اما بايد پذيرفت كه بايد و بايد پذيرفت كه مي توان…
حال در جهاني كه اكنون مركز ثقلي ندارد به بزنگاه هاي قدرت انديشيده ايم؟ در دوراني كه ملت باوري در حال نشستن به جاي جهان بيني هاي غالب است و دوران شكيبايي ملت هاي تحت سلطه به سر آمده است،آيا به وضعيت جديد انديشيده ايم؟ آيا در دوراني كه شيوه هاي انديشيدن و تصميم گيري، رو به تحول و دگرگوني مي روند گذار از دوره ي توازن ناپايدار و بالا رفتن از پلكان فرايند تكاملي را “آينده بيني” نموده ايم؟ اكنون كه نقشه ي سياسي جهان در برابر ديدگانمان تغيير مي كند، چه مي كنيم؟ آيا در شرايطي كه قاعده و احكام بازي از زير فشار تغيير اجباري به تدوين، سازمان و اجرا دگرگون شده است به ابزارآفريني انديشيده ايم؟ آيا به جاي فرورفتن درگودالي از نشانه ها و نمادهاي ناپايدار، به گره خوردن با هويت خود فكر كرده ايم؟ فشار نيروهاي سقوط آفرين را چگونه بايد تعديل و حذف كرد؟چگونه بايد پايگاه خودباوري، نفوذ و قدرت آفريد؟ در برابر كابوس هاي انحطاط اخلاقي چه بايد كرد؟ و…
واقعيت آن است كه حقايق اجتماعي و سياسي پيچيده تر از آن است كه بتوان با انديشه هاي انتزاعي به شرح آن نشست.واقعيت مهم تر آن است كه نيروي انسان مبتني برمغز، اكنون نگهبان وتعيين كننده ي معياري است كه همه ي نكات مشترك در ديدگاه هاي گوناگون را مي توان با آن سنجيد.
شايد در كوتاه ترين كلام،رسالت “انسان مبتني بر مغز كرد” خلق يك جهان بيني است كه جهت همه ي نيروها را به يكسو هدايت كند.سير،سبك و مباني نظري اين جهان بيني بايد به گونه اي سازمان يابند كه دستاوردهاي علمي ونتايج عملي آن تنها در خدمت يك هدف باشند:”هويت مشترك”.
فراموش نبايد كرد: ملتي كه در خط دفاع بازي كند، هرگز برنده نخواهد شد چرا كه كجا مي رود و چه بر سرش مي آيد مهم نخواهد بود چون اساسا ناتوان از برانگيختن كنش بوده است.
بنابراين بايد با آفرينش نظريه اي نوين، قواعد جديد، تدوين و بر اساس آن، استراتژي نوين آفريد. نظريه اي که در انديشه و آزادي مردم افق جديدي را بگشايد و عامل محرک تاروپود دانش ( (knowledge ،ايده (idea)و ذهن (mind) باشد.
بدين ترتيب، تمام ابعاد وجودي چون طبيعت و سرشت، اخلاقيات و شخصيت، رهايي و نظم، انسان و قانون، جواني و پيري، بايدها و نبايدها، جنگ و صلح، پيشرفت وزوال، درس هاي تاريخ و معناي زندگي و مرگ را دربرگرفته و به انديشه اي “در خود و براي خود”(in and for himself) متحول خواهند شد.
ايده ي خودانديش (self thinking idea)انديشه اي براي “خود رهايي” (self liberation) و نظريه ي جهش ملت کرد به سوي تکامل و آزادي است که در تماميت”خويش”برجستگي مي يابد و ملت کرد را به قلمرو راستين آزادي تمام عيار سوق مي دهد:
“هگل” می گوید:”هنگامي که افراد و ملت ها مفهوم آزادي تمام عيار را درک کنند،هيچ چيز مانند آن،چنين قدرت مهار ناپذيري نخواهد داشت تنها به اين دليل که اين مفهوم در ذات ذهن و فعليت آن است”.
منبع: کردیسم، نطریه و مفاهیم/ بهزاد خوشحالی
ملتی كه در خط دفاع بازی كند، هرگز برنده نخواهد شد
October 30, 2012
4 Mins Read
431
Views