نظام جمهوری اسلامی با تهدید نظامی خارجی (و یا هجوم نظامی)، قیام اجتماعی داخلی و یا سیاست جایگزینی از درون, 6 ماهه ی دوم 2011 را به نقطه ی آغاز دگرگونی نوین منطبق با ساختارهای نوین جهانی متحول خواهد ساخت…
انقلاب 1979 خلق های ایران از روزی که به کج راهه ی دیکتاتوری ولایت فقیه افتاد به دلیل آنکه بساط آزادی و دمکراسی را برچید به دام واپس گرایی و گرایش های قهقرایی خود افتاد و اکنون نیز به دلیل آنکه نتوانسته است از پس سه دهه ادعای غلبه بر کاستی ها و بی عدالتی ها، تناقضات درونی خود را حل کند و گره از کار بسته ی خود بگشاید چنان شکافی برداشته است که جز با فروپاشی به فرجام نخواهد رسید. نیروی محرکه ی سیاست و اقتصاد در ایران اکنون از کار افتاده است و دیگر نخواهد توانست با سوخت محرکه ی “ایدئولوژی ولایی” دگر باره چرخه ی خود را به کار اندازد.
واقعیت آن است که نظامی که با ایدئولوژی سیاسی-آیینی و انقلابی بر سر کار آمد به دلیل آنکه هرگز نتوانست خود را با تغییرات و دگرگونی های جهان جدید سازگار و کارایی خود را حفظ و تداوم بخشد، خود به یک نظام محافظه کار سیاسی-اجتماعی تبدیل شد، نظامی که با “قدسیت باوری” و القای تفکر آیینی-ایدئولوژیک، هم خود را به مثابه ی نظام جانشین خدا بر روی زمین و هم حکومت کنندگان بر این سرزمین را چنان وانمود که خداوند، نظام آنان را برگزیده است تا حکومت کنند و بنابراین، به یقین باید نظامی “درست” و “حقیقتی ابدی” باشند.
اما درس تاریخ برای این نظام ها همواره این بوده است:
1- یا تهدید های نظامی خارجی
2- یا نا آرامی های اجتماعی منجر به دگرگونی
3- یا ایدئولوژی های جایگزین
بدین ترتیب بساط نظم مستقر موجود در این نظام ها برچیده شده است.
این اصل بنیادین ، در هیچ جای جهان، بهتر از جهان کمونیسم سایق دیده نشد. نسل های دوم و سوم شوروی پیشین اگرچه به لحاظ هنجارها همچنان کمونیست بودند اما در جامعه ی خود به عناصر محافظه کار سیاسی-اجتماعی تبدیل شده بودند.
آنها در برابر نظام های اجتماعی در حال تغییر, سازوکارهای دفاعی ایجاد کردند اما نیروهای خود را چندان در این راه هزینه کردند تا سرانجام توان انطباق و سازگاری خود را با جهان اجتماعی داخلی در حال تغییر و جهان بینی نوین از دست دادند.
اکنون “فروپاشی اقتصادی” در ایران کامل شده است:
1-کاهش نرخ رشد اقتصادی 2- ایجاد نشدن مشاغل اضافی جدید 3- نزول فاحش شاخص های سهام 4- سقوط ارزش دارایی ها 5- کاهش دستمزدها 6- کاهش قدرت خرید 7- بیکاری فزاینده 8- نیروی کار رو به رشد بیکار.
“فروپاشی فرهنگی” نیز بر اساس شاخص های توسعه ی انسانی از هر زمان مشهودتر است:
1- نابرابری های لجام گسیخته 2-فرار مغزها 3-شاخص های رو به انفجار فساد اداری 4-بزهکاری اجتماعی غیر قابل کنترل 5-آمارهای فزاینده ی طلاق 6-آمارهای کاهنده ی ازدواج 7-فساد اخلاقی روزافزون در جامعه.
“فروپاشی سیاسی” نیز اکنون دیگر غیر قابل انکار است:
1-نیروهای بنیادی و بنیادگراها در تقابل سیاست و ایدئولوژی, جهان بینی و هنجارهای اصول گرایی و تعاملی خود را که تا دیروز حول یک محور به گرد یکدیگر می گشتند در روند ها ی جاری منفعت گرایی و محفلیسم به سوی قلب یکدیگر نشانه رفته اند.
2-ماهیت بازی ها و جهت رویدادها به گونه ای شده است که هیچ یک از طرفین نمی توانند چرخش ها و نقاط عطف متفابل را در رویدادها نشانه شناسی کنند و ناگزیر به سوی یکدیگر نشانه گیری می کنند.
3-نیروها، رویدادها و پیش آمدها اکنون به جای سهم خواهی, “قدر مطلق” ها و “قدرت مطلق” ها را هدف کرده اند.
جمهوری ولایت فقیه توانایی خود را برای سازگاری با اوضاع و شرایط جدید – چه داخلی چه خارجی- به طور کامل از دست داده است.
نظام جمهوری اسلامی با تهدید نظامی خارجی (و یا هجوم نظامی)، قیام اجتماعی داخلی و یا سیاست جایگزینی از درون, 6 ماهه ی دوم 2011را به نقطه ی آغاز دگرگونی نوین منطبق با ساختارهای نوین جهانی متحول خواهد ساخت…
نخل بانان جمهوری ولایت فقیه چیدن خرمای ختم خویش را آغاز کرده اند…