هر نسل پیامی دارد و پیام نسل ما هم شاید این است:
متعصب نیستیم وجزمی هم نمی اندیشیم، دیگر با زبانی ناآشنا و هراس انگیز با یکدیگر سخن نمی گوییم، از آنان که بر آستان قدرت سر تعظیم فرومی آورند بیزاریم و آنها را که در بوستان آزادی، عِطر رهایی می پراکنند می ستاییم، برای پس زدن واپسگرایی و ارتجاع، هم پیمان شده ایم و شعر نواندیشی و نوخواهی می سراییم، گنجینه ی دانسته های مان را بر یکدیگر می گشاییم، “فرهنگ” عشق به زندگی را از “الف” تا “ی”، در “کوچه” می نویسیم و جنب و جوش و خروش “حیات” را دیگر نه از خلوت خانه ها، از “حیاط” خانه های مان، جنبان و جوشان، خروشان، به خیابان ها روان خواهیم ساخت، فشرده می نویسیم و خلاصه می خوانیم اما گسترده به عمل می آراییم و باز- می خوانیم “خود” را و “یکدیگر” را…آنگاه برای اثبات بیگناهی “دریفوس” ها خواهیم جنگید و با مرتعجان و “دشمنان آزادی” پیکار خواهیم کرد. امّا…امّا…امّا در جهنم “نبرد برادرکشی ها” نابود نخواهیم شد… پس:
…خوشا به حال ما که در نبرد بزرگ، به آغوش مرگ خواهیم رفت و رویاروی تندیس خورشید آزادی، در خاک آرام خواهیم گرفت…