(اکنون بايد وارد نقطه عطف ديگري شد و آن، سپردن اختيار مشارکت يا عدم مشارکت در انتخابات به خود مردم است چراکه به باور من، جنبش اجتماعي در لايه هاي نهان، اکنون از نيرويي کاملا تاثيرگذار برخوردار است و خود مي تواند تصميم بگيرد که آيا بايد مشارکت کرد يا نه. از اين رو، به باور من، کاراترين حالت-والبته اثربخش ترين آن-موقعيتي است که احزاب بهتراست با سپردن اختيار به مردم، تنها به تعريف شرايط، تبيين وضعيت و محاسبه ي تهديدها و فرصت هاي مشارکت يا عدم مشارکت پرداخته و با بهره گيري از دو سازوکار “رسانه” و “آموزش”، اولويت بندي گزينه ها بر اساس يافته هاي دانشي را در اختيار جامعه قرار دهند. به باور نگارنده، مردم، خود، بهترين انتخاب را خواهند يافت و در هر صورت-چه مشارکت چه تحريم- تعامل دوسويه ي احزاب-جامعه، به مدار بالاتري از درک متقابل، ارتقا خواهد يافت)
چرا چالش انتخابات در ایران، در زمانی که می تواند برای اپوزیسیون تبدیل به یک فرصت شود و جریان دمکراسی خواهی در این کشور را به سمت و سویی مشخص هدایت کند، نه تنها به یک فرصت تبدیل نشد بلکه در خوش بینانه ترین حالت، فرصتی است که از دست مي رود.
واقعیت آن است که در بازی جمهوری اسلامی و اپوزیسیون، چهار حالت را می توان به درستی شناسایی کرد:
– درست انجام دادن کار درست(از سوی نظام با هدف حفظ نظم مستقر موجود)
طراحی عملی جمهوری اسلامی برای انتخابات(مهندسی انتخابات)
اثرگذاری ملموس و مستقیم بر مردم از طریق “رسانه” و “تبلیغات”
ایجاد و تقویت انگیزه های روانی در دوران انتخابات
فروکاستن مطالبات مردم به حداقل ها
منظومه سازی جامع “فرهنگ لغات انتخابات” با اصطلاحاتی همچون: “حماسه”، “حضور” و…
وارد کردن اپوزیسیون به بازی کمیّت ها
تلاش نظام برای چاره سر کردن نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت با هدف حرکت به سوی نقطه ی مورد نظر با اتفاده از تمامی امکانات
تعبیر “مشارکت کمّی” به “مشروعیت کیفی”
ایجاد قطبیت های قومی و مذهبی در هنگامه ی انتخابات و قابلیت کنترل آن در سایر زمان ها
– نادرست انجام دادن کار درست
تحریم در حدّ بیانیه
توصیف انتخابات بر اساس “رویکرد کمّیت نگر”
تلاش برای فرمولبندی نیروهای ناراضی و مخالف در “قالب بندی های سازمانی و نهادی” در حالی که این نیروها فاقد هرگونه مقدمات سازمانی هستند
فقدان برنامه ریزی دقیق و کوشش مستمر
اعلام موضع های توضیحی
فقدان آموزش و سازماندهی پس از تحریم یا اعلام موضع ها
– درست انجام دادن کار نادرست
بازی کردن با قواعدی که نظام جمهوری اسلامی برای تداوم خود اندیشیده است
فروکاستن موضوع مشروعیت نظام به “میزان مشارکت”
مخاطب قرار دادن رسانه ای تمامی نیروهای جامعه با یک ادبیات خاص ژورنالیستی
بی توجهی یا کم توجهی به عوامل توسعه ی انسانی و اجتماعی
ناتوانی از تبیین حضور مردم در پای صندوق ها به معمولی ترین و سطحی ترین معنای مشارکت(و نه مشروعیت)
ناتوانی در تغییر الگوی انتخابات
– نادرست انجام دادن کار نادرست
طرح موضوعاتی چون “انتخابات آزاد” در تمامیت خواهی جمهوری اسلامی
بسیاری در مورد انقلاب 57 می گویند: می دانستیم چه نمی خواهیم اما نمی دانستیم چه می خواهیم”، اما متاسفانه اکنون، هم نمی دانیم چه می خواهیم و هم نمی دانیم چه نمی خواهیم
واکنش های بسیار شدید و تامل برانگیز جریان های مختلف اپوزیسیون نسبت به اعلام موضع های متفاوت یکدیگر که بعضا حتی موضوع انتخابات در ایران را هم به سایه می برد.
امید بستن به مشارکت یا عدم مشارکت مردم و توجه کردن به آن در عین اینکه همه دستکم در بیان، بر “مهندسی انتخابات” اذعان دارند.
تقویت این باور که راه گذار به دمکراسی در ایران از همین صندوق های رای با وجود و حضور جمهوری اسلامی می گذرد
فرصت و حق مسلم دانستن انتخابات در نظامی که مشروعیت خود را از دست رفته می بیند.
ترویج باور مصلحت سنجی به صورت رادیکال
راهکار پیشنهادی برای برون رفت اپوزیسیون از “سرشکست” ها
به جرات می توان ادعا کرد که اکنون، بخش اعظم اپوزیسیون ایران در وضعیت”نیروی بدون نهاد” قرار گرفته اند، وضعیتی که در آن، مخالفت ها و نارضایتی از وضعیت موجود جمهوری اسلامی، هرگز تا این اندازه نبوده است اما به دلیل فقدان نهادهایی همچون احزاب، سازمان های غیر دولتی و رسانه های مستقل، پیوندهای اجتماعی-سیاسی، یا شکل نگرفته است و یا در صورت شکل گیری، ناتوان از تغییر به وضعیت “هژمونیک”(تولید، هدایت و کنترل مناسبات و قدرت) است
تنها استثنا در این مورد، شاید احزاب اپوزیسیون کردستانی هستند که با نگاهی به آزمون آنها در سه دهه ی اخیر می توان الگویی برای اپوزیسیون تعریف کرد که شاید، قابلیت تعمیم دادن آن به اپوزیسیون سراسری وجود داشته باشد.
هرچند انتقاداتي بسيار جدي بر بسياري از موضع گيري هاي حزبي وارد است و در مواردي که احزاب به موضع “تحريم” پاي گذارده اند تنها با انتشار يک بيانيه، اقدام به بيان موضع خود نموده و از ورود به چالش هوشمند”تحريم فعال” پرهيز کرده اند.و غالبا از هم در ايجاد “تعامل” با جامعه در دوران انتخابات ناتوان مانده اند.
موضوع ديگري که بايد بدان توجه شود آن است که اکنون بايد وارد نقطه عطف ديگري شد و آن، سپردن اختيار مشارکت يا عدم مشارکت در انتخابات به خود مردم است چراکه به باور من، جنبش اجتماعي در لايه هاي نهان، اکنون از نيرويي کاملا تاثيرگذار برخوردار است و خود مي تواند تصميم بگيرد که آيا بايد مشارکت کرد يا نه. از اين رو، به باور من، کاراترين حالت-والبته اثربخش ترين آن-موقعيتي است که احزاب بهتراست با سپردن اختيار به مردم، تنها به تعريف شرايط، تبيين وضعيت و محاسبه ي تهديدها و فرصت هاي مشارکت يا عدم مشارکت پرداخته و با بهره گيري از دو سازوکار “رسانه” و “آموزش”، اولويت بندي گزينه ها بر اساس يافته هاي دانشي را در اختيار جامعه قرار دهند. به باور نگارنده، مردم، خود، بهترين انتخاب را خواهند يافت و در هر صورت-چه مشارکت چه تحريم- تعامل دوسويه ي احزاب-جامعه، به مدار بالاتري از درک متقابل، ارتقا خواهد يافت.
توضيح: اين نوشتار، پيشتر در زمستان 90 آماده شده است که اکنون با اندکي تغيير بازنشر خواهد شد.