1.ابتدا لازم است نگاهی معرفت شناسانه به ماهيت كلي مساله افکند تا در ادامه بتوان ادعا نمود انديشه ي ايراني-چه در قالب وضع مستقر موجود و چه در قالب اپوزيسيون-همواره در برابر مساله ي كرد دچار نوعي سردرگمي “اختيار شده” (ارادی) بوده است. بدين معنا كه در واقع، اپوزیسیون ایرانی، خود، اين سردرگمي را ايجاد كرده و خود هم به مسير بي پاسخ ماندن هدايت كرده است.
واقعیت آن است که ذهنيت ايراني، يك ذهنيت “كشوروند” است كه با ويژگي هاي مركزجويي، مركز گرايي و مركز خواهي كه دارد، جابجا در تقابل با ذهنيت “شهروند” قرار مي گيرد كه محور مفهوم واژه ي “دمكراسي” است.
در يك ذهنيت” كشوروند” با ويژگي هاي سانتراليستي، در نهايت، يك نوع خودتحقق بخشي اتوريتان ایجاد مي شود و به صورت ذهني و عيني در انديشه و گفتار و عمل اعضای آن نهادینه می شود.
با طرح این مساله، یک پرسش به میان می آید؟ آيا در یک ذهنیت انباشته از “کشوروندی”، مي توان جايي براي مفهوم واژه ي “شهروندي” و “دمكراسي” یافت؟
و شاید به همين خاطر است كه اپوزیسیون ايراني نمي تواند فلسفه ي اجتماعي يا سياسي كاملي به وجود بياورد اگرچه مدعي آن است.
حال وقتي با انسان هايي روبرو هستيم كه “كشوروندي” در آنها، ذات شده، نمود آن به صورت سانتراليسم متجلي مي شود و كاركرد عملي آن هم جز اين نيست، نگاه به پيرامون، اصولا يك نگاه موازي نيست و طبيعتا شكل سخت آن هم ، نگاه از بالا به پايين است.
در مساله ي دمكراسي نیز، به روشنی می توان دید كه در ايران-چه طيف راست و چپ و محافظه كار و اصلاح طلب، چه خارج با ملي گرا و پان ايرانيست و مشروطه طلب و چپ- اگرچه خود واژه (دمکراسی) طرفداران بسيار دارد اما هنگام به عمل درآمدن يا به عمل درآوردن آن، چيزي كه اساسا از درون جعبه دمكراسي بيرون مي آيد دمكراسي نيست و در واقع، بازتاب همان ذهنيت “كشوروند” است.
اغلب نظريه پرداران اپوزیسیون ایرانی، بسیار در مورد دمكراسي سخن سرايي مي كنند اما به مجرد آنكه يكي از اعضاي مليت هاي ساكن ايران، مثلا در ميثاق حقوق بشر، اشاره اي كوچك به” حق تعيين سرنوشت” مي كنند ضمن انكار وجود هر مليتي جز ايراني و فارس در ايران، و اشاره به واژه ي قوميت براي اطلاق، موضع آنها تبدیل به همان موضعي مي شود كه ريشه و خاستگاه آن، به تماميت خواهي و اعمال قدرت و … بازمي گردد.
از اينجاست كه دمكراسي تا حد يك فعاليت ابزاري نزد نخبگان سقوط مي كند. مسلم است كه با ذهنيت”كشوروند”، نمي توان قضاوت درستي در مورد يك شكل از دمكراسي خواهی كه در پيرامون آن-يعني در كردستان-روي مي دهد داشت.
2. موضوع بعدي آن است كه اپوزيسيون ايراني-چه در قالب كلاسيك و چه در قالب مدرن-اساسا ويژگي ها و كاركردهاي اپوزيسيون را دارا نيست. اپوزيسيون ايراني، نه اهدافش را تعريف مي كند، نه تامين مقدمات مي كند، نه نيازها، انعكاس ها و انگيزه ها را تشخيص مي دهد، نه اطلاعات مناسب از داخل دارد، نه اطلاعات و ديدگاه ها را با هم مرتبط مي سازد، نه سياست ها را تعريف و نه معيارهاي خود را ارايه مي كند. بنابراين، از آن فرآيند ذهني آگاهانه دور شده و طبعا عينيت هم پيدا نمي كند. به همين خاطر، قادر به تحليل و آناليز دقيق رويدادها و ورود به پروسه ي تصميم سازي و تصميم گيري نيست.
3. در مورد سكوت رسانه اي اخير حاكم بر اپوزيسيون در روزهاي اخير به ويژه رویدادهای سياسي اخیر كردستان، بايد گفت نگاه اپوزيسيون غيركرد ايران، هيچگاه غير از اين نبوده است و اين مساله، شايد به نخ نماتر شدن بيشتر موضع ايراني ها ياري رسانده باشد.
اگر نگاهی به تاریخ بیفکنیم ابهام رسانه اي، سكوت خبري، وارونه جلوه دادن وقايع، به ناحق نشان دادن خواست هاي ملت كرد در تمام تاريخ شصت هفتاد ساله ي ايران معاصر، همين وضعيت را نشان مي دهند. از قيام قاضي محمد در جمهوري كردستان كه با ابتكار دوطرفه ي مليون و حزب توده، تاريخ، وارونه نويسي شد تا جنگ داخلي كردستان در سال هاي57و58و59كه چپ ها و ملي گراها و ايدئولوژيك ها بر سر افترا زدن و سركوب خواست هاي مردم كردستان، مسابقه گذاشته بودند و تا همين اواخر كه عمده فعاليت هاي مدني ملت كرد، توام با سكوت خبري و سانسور رسانه اي شده است (و در چند ماه اخیر تاکنون که یورش نظامی به جنوب کردستان در عراق، با سکوت و گریز رسانه ای اپوزیسیون مواجه می شود) همه و همه ريشه در همان انديشه ي “كشوروندي” دارد كه در ذهن انسان ايراني نقش بسته است. در مواردي نیز که اپوزیسیون، ناگزير از واكنش شده است (مانند احكام اعدام و محكوميت هاي بلندمدت)، اپوزيسيون ايراني غير كرد، معمولا زماني به عکس العمل پرداخته است كه فشارها از داخل توسط گروه هاي فعال دانشجويي، كارگري، روزنامه نگاران و زنان وارد شده يا احزاب و تشكل هاي اروپايي و آمريكايي به دعوت نهادهاي كرد مقيم اروپا و آمريكا-تاكيد مي كنم به دعوت نهادهاي كرد اروپا و آمريكا- اعلام حمايت، محكوميت، اظهار نظر يا پشتيباني كرده است.
ديدگاه ها، عقايد، احساسات و ارزش هاي ملت كرد نزد اپوزيسيون ايراني، هرگز به عنوان حقايقي تلقي نشده اند كه در فرآيند تلاش آنها براي دستيابي به قدرت در ايران گنجانده شده باشد و همواره با نگاهي تقليل گرايانه به آنها نگريسته شده است كه همانطور كه در ابتدا گفته شد ناشي از همان “ذهنيت كشوروند نگر” انديشه ي ايراني است.