گذر از “تمامیت خواهی استالینیستی” به “تمامیت خواهی نازیستی”(4)
هرچه قدرت تمامیت خواه آشکارتر شود، هدف های واقعی اش پنهانی تر می شوند
“آرنت” در ادامه می نویسد:
“این امر منطقی است که هیتلر پیش از به قدرت رسیدن، می بایست در برابر هر کوششی در جهت سازمان دادن حزب و حتی لایه های نخبه ی آن بر یک اساس توطئه آمیز مخالفت ورزیده باشد (نگاه کنید به مخالفت های آشکار آیت… خمینی در ابتدای انقلاب با تشکیل حزب جمهوری اسلامی) اما شگفت اینجاست که او از 1933 که قدرت را به دست گرفت کاملا مشتاق بود سازمان اس.اس (و اکنون سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی) را به یک نوع جامعه ی سرّی تبدیل سازد. به همین سان احزاب کمونیست (این نقش را اکنون سپاه پاسداران به عنوان یگانه نیروی حاکم نظامی-سیاسی بازی می کند) در تضاد با پیشینیان خود گرایش عجیبی به شرایط توطئه آمیز نشان می دهند حتی در جایی که می توانند موجودیت قانونی داشته باشند” (عدول از سخنان آیت… خمینی مبنی بر ضرورت عدم مشارکت و حمایت انتخاباتی ارتش و سپاه و حضور فعال و کنش گرانه ی سپاه پاسداران در انتخابات پس از سال 1368)
او ادامه می دهد:
“هرچه قدرت تمامیت خواهی آشکارتر باشد، هدف های واقعی اش، پنهانی تر می شوند. برای آگاهی به هدف های آخرین روزهای فرمانروایی هیتلر در آلمان، تاکید بر سخنران رانی های تبلیغاتی و کتاب “نبرد من” او خردمندانه تر است تا سخن پردازی های اش در مقام نخست وزیر رایش سوم” (پیشتر گفتیم که اکنون در جمهوری اسلامی، رهبر و رییس جمهور یک ترکیب در دو هیات متفاوت هستند که با زیرکی تمام و رعایت هر سه گوشه ی “تعامل در مکان”، “تعامل در زمان” و “تعامل در امکان”، “تعامل در نهان” حفظ نظم مستقر موجود و تلاش برای بسط قدرت را به بهترین شیوه ی ممکن فرمانبری می کنند)
آرنت در ادامه می نویسد:
” از این رو خردمندانه تر بود که به گفته های استالین درباره ی “سوسیالیسم در یک کشور” که برای کسب قدرت پس از مرگ لنین ساخته و پرداخته شده بودند اعتماد نکرد و دشمنی مکرر او را نسبت به کشورهای دمکراتیک جدی تر گرفت”.(نگاه کنید به تهدیدات سپاه در سال های اخیر علیه منافع ایالات متحده و متحدان او در منطقه و جهان)
تهدید موجود در ذات عادی شدن اوضاع
آرنت در ادامه می گوید:
“دیکتاتورهای تمامیت خواه ثابت کرده اند که خطر موجود در ذات عادی شدن اوضاع را به خوبی درک می کنند یعنی همان خطر روی آوردن به یک “سیاست ملیت گرایانه” و یا “بنا کردن سوسیالیزم” در یک کشور (در مورد جمهوری اسلامی، اسلامیت در تداوم ولایت فقیه و یا برگزیدن اندیشه ی ناب ایرانی). به همین جهت آنها می کوشند تا از طریق مغایرت دایمی بین گفته های اعتمادبخش ظاهری و واقعیت فرمانروایی شان و با تکمیل روش پیوسته ی “خلاف گفتار عمل کردن” بر این خطر فایق آیند(نمونه ی روش آن را در مساله ی صلح آمیز بودن یا تهدید اتمی ایران و مساله ی حقوق بشر می توان دید)
استالین، این هنر توازن را که مستلزم مهارتی بیش تر از عملکردهای عادی و روزمره ی دیپلماتیک است چندان کمال بخشیده بود که میانه روی اش در سیاست خارجی و یا در خط مشی سیاسی کمینترن، همیشه همراه با تصفیه های خونین در روسیه بود. (بیشترین سیاست های ترور جمهوری اسلامی در دوران هایی صورت گرفته است که جمهوری اسلامی مدعی پایبندی به اصول دیپلماتیک و رعایت موازین بین المللی بوده است)
بی گمان، تصادفی نبود که سیاست جبهه ی خلقی و طرح قانون اساسی نسبتا آزاد منشانه ی استالین با محاکمه های نمایشی مسکو همراه بود (و بی گمان طرح اندیشه ی اسلام ایرانی پس از انتخابات 88 و سرکوب های متعاقب آن و نیز محاکمه های نمایشی به اصطلاح “سران فتنه” نمی تواند تصادفی باشد).
تدوین: بهزاد خوشحالی