….و هنگامی که تو خود، هویت ات را از خودت می دزدی دیگر!!!!!!؟
دزدي تنها گناه نابخشودني بود ، نام مشترك تمام گناهان . وقتي مردي را ميكشي يك زندگي را ميدزدي . حق زني را از داشتن شوهر ميدزدي . پدري را از بچهها ميدزدي . وقتي دروغ ميگويي ، حق كسي را از دانستن حقيقت ميدزدي . وقتي تقلب ميكني ، حق را از انصاف ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست … « وقتي آبروي كسي را ميريزي دزدي . تو شخصيت او ، شرافت او ، حرمت او و آبروي او را ميدزدي . وقتي بهتان ميزني دزدي . تو بيش از همهكس به خود دستبرد ميزني . شرافت خود ، انسانيت خود و حرمت خود را ميدزدي . پدر شرافتمند يك فرزند را از او ميدزدي ، همسر انسان خود را از او ميدزدي ، انسانيت خود را از جامعه ، از مردم ، از نوع انسان ميدزدي ، اعتماد را از جامعه ميدزدي ، اطمينان به خود را ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي حقيقت را كتمان ميكني دزدي ، تو با كتمان حقيقت ، ناموس انسانيت را ميدزدي ، راستي را ميدزدي و از راست بودن ميدزدي . وقتي چشم بر واقعيات ميبندي دزدي . تو ديدگانت ، تو ديدهات ، تو بيناييات ، تو بينشت را ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي كه پيمانهات را كم ميكشي دزدي . تو عدالت ، تو ميزان ، تو تاريخ خونين مبارزه براي عدالت را ميدزدي . وقتي در داوري ، چشم بر حقايق فروميبندي دزدي . تو فرشتهي عدالت را ميدزدي ، تو اعتماد و اطمينان به داوران را ميدزدي ، تو ايمان به وجود مأمني براي رها شدن از ناحق را ميدزدي ، تو داد را ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي بيگناهي را به گناه نكرده به بند ميافكني تو دزدي . تو پاكي ، پاك بودن ، بيگناه بودن و گناه نكردن را ميدزدي . تو ايمان به پاكي انسان را به بيگناه گناه نكردهاي ميدزدي . تو اعتماد به جايگاهت را ميدزدي ، تو ايمان به مأوا بودنت را ميدزدي ، تو حق كسي را ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي پيها را خوب نميافكني دزدي ، وقتي از سيمان حقيقت كم ميكشي دزدي ، وقتي آجرهاي صداقت را يك در ميان ميچيني دزدي . تو راستي را ميدزدي ، تو پاكي را ميدزدي ، تو جان انسانها را ميدزدي ، تو مأواي آنها را ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي از وقت ميدزدي دزدي . تو طلاي وجود خودت را ، از همكارت ، از مردم ، از جامعه و از بشريت ميدزدي تو آن را ميدزدي كه ديگر بازنميآيد . تو وقت را به پول دزديدهاي و پول را به وقت دزديدهاي . توسلامتي انسان را دزديدهاي ، تو رفع نياز يك حاجتمند را دزديدهاي ، تو آرامش او را دزديدهاي .. هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي چاقوي طمع را به نام هديهي سلامت نه در جسم كه در جان انسان فرو مي كني دزدي . تو سپيدي جامهات را ميدزدي ، تو شرافت را از حرفهات ميدزدي ، توسلامت را از روح انسان ميدزدي . وقتي انسان ميفروشي دزدي . تو پيش از همه خود را فروختهاي ، تو پيش از همه گوهر وجود خود را دزديدهاي ، تو انسانيت را دزديدهاي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي به بهاي گرفتن آزادي انسانها نان ميخوري دزدي ، تو كسب حلال را دزديدهاي ، تو آزادي را دزديدهاي ، تو حق حلال خوردن را از همسرت ، از فرزندت دزديدهاي . تو شير حلال مادرت و عرق جبين پدرت را دزديدهاي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي به نام هديه ، رشوه ميدهي دزدي . تو وجدان انسانها را ميدزدي ، تو قناعت آنها را ميدزدي ، تو عشق به روزي حلال را ميدزدي . تو حق را ميدزدي ، تو حقيقت را ميدزدي . وقتي به نام پيشكش ، رشوه ميگيري دزدي . تو حق را ميدزدي ، تو سلامت جسم و روان خود را ميدزدي ، تو سلامت جسم همسرت و فرزندانت را ميدزدي ، تو حتي دزدي را هم ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست.وقتي زيرميزي ميگيري دزدي . تو خودت را ميدزدي. تو سلامت را ميدزدي ، تو از هر آنچه دزديدني نيست ميدزدي . توسنگهاي تزييني عمارتت را از خون انسان ميدزدي ، تو زيور همسرت و لودگي فرزندت را از گوشت انسان ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي به مصاحبت ديگري ميروي تابا افسون هشيارانهات ، اعتماد را از دوستت بربايي دزدي . تو اعتماد را دزديدهاي ، تو اخلاق را دزديدهاي ، تو همهي آنچه را كه بايد دزديدهاي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي در جايگاه منصب و مقام ، از بيتالمال ارتزاق ميكني دزدي . تو بيت را ميدزدي ، تو مال را ميدزدي ، تو امانت را ميدزدي ، تو بينيازي جامعه را ميدزدي ، تو عدالت را ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي به نام آيين ، حقوق انسانها را ميدزدي دزدي . تو دين را ميدزدي ، تو شريعت را ميدزدي ، تو خون ميدزدي ، تو جان ميدزدي. تو بهاي آزادي انسان را ميدزدي ، تو انسانيت را ميدزدي. هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . تو ايمان را ميدزدي ، تو ايمان به يگانگي و احديت را ميدزدي ، تو ايمان در دلها را ميدزدي ، تو عشق به خداوند را ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . وقتي براي هوس ، عشق را ميدزدي دزدي . تو خود عشق را ميدزدي . تو عشق ، خود را ميدزدي . تو همهچيز را ميدزدي . تو حتي آفرينش را هم ميدزدي ، تو حتي آفريدگار را هم ميدزدي . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست . هيچ عملي پستتر از دزدي نيست….
توضيح :
عنوان مطلب، جملهاي از مقدمهي كتاب بادبادك باز اثر خالد حسيني نويسندهي افغاني است .