در روزهای نزدیک به شکست جنبش های تمامیت خواه، ضعف ذاتی تبلیغات آن پدیدار می شود. نزدیک ترین واقعیت، اکنون، نظام جمهوری اسلامی است که با نزدیک شدن به روزهای پایانی خود، به تدریج، مبتلا به بیماری “شکست تبلیغاتی” شده است و دیگر نمی توان، آن را یک سیستم یکپارچه ی تبلیغات نامید.(سخن پراکنی های متناقض در رسانه ها، اتهام افکنی متقابل ارکان نظام، دروغ پردازی های روزانه، دیپلماسی وارونه و… می توانند نمونه هایی مهم از این “شکست تبلیغاتی باشند)
اکنون و به تدریج، با از دست رفتن قدرت جمهوری اسلامی، اعضای آن، رفته رفته، از باورهای قطعی که تا دیروز، جان خود را برای آن فدا می کردند، روی برمی گردانند.
اکنون به خوبی می توان دریافت که سرسپردگان جمهوری اسلامی، در واکنش به جهان ساختگی که پناهگاهشان بود، بیش تر از چند راه پیش روی خود نمی بینند:
– به پایگاه پیشین خود که همان “پایگاه انزواگری و تنهایی” است پناه می برند
– تلاش می کنند با تبرئه ی خود، در جهان رو به دگرگونی، وظیفه ی جدیدی را بر عهده گیرند
– با اخذ تابعیت های دوگانه و اقامت در دیگر کشورها، مصونیت حقوقی به دست آورده و به جهان های دیگر پناه ببرند
– و یا دوباره به جهان ناامیدان و قدیمی “آدم های زیادی” روی آورند
سرسپردگان جمهوری اسلامی، اکنون دیگر، همان متعصبان دیروز نیستند که آماده باشند چون “شهیدان” بمیرند، البته پیش از این نیز همچنان که “آ.هارلن” می گوید “در زمان قدرت داشتن نظام تمامیت خواه(و البته جمهوری اسلامی) مانند “آدمک های ماشینی” می مردند.
سرسپرگان جمهوری اسلامی اما، پس از نابودی نظام چه خواهند کرد؟
– جمهوری اسلامی را مانند یک تعهد ناخوشایند وامی گذارند
– به انکار گذشته ی مملو از جرم و جنایت خود اقدام می کنند
– به جستجوی افسانه ی وعده دهنده ی دیگری می روند
– صبر می کنند تا افسانه ی پیشین خود را تا به دست آوردن قدرت کافی برای سربرآوردن مجدد، همچنان در سینه ها نگاه دارند
“هانا آرنت” در کتاب “توتالیتریسم” می نویسد:
“… تجربه ی متفقین که پس از شکست نازی ها، بیهوده می کوشیدند تا در میان مردم آلمان، یک نازی معتقد و متعهد پیدا کنند در حالی که نود درصد همین مردم، زمانی هوادار خاص نازیسم بودند، نه نشانه ای دال بر ضعف بشر است و نه فرصت طلبی شدید او. نازیسم به عنوان یک ایدئولوژی، چنان “تحقق” کاملی یافته بود که محتوای آن، دیگر نمی توانست به عنوان یک رشته “آیین عقیدتی مستقل”، ادامه ی حیات دهد و باید گفت که اعتبار عقلی اش را از دست داده بود، از همین رو، پس از نابودی واقعیت نازیسم، از او دیگر چیزی باقی نماند به ویژه تعصب هواداران و سرسپردگانش که یکباره ناپدید شد…”
و اینک می توان گفت جمهوری اسلامی که پیش از این، “تابعیت و اعتبار سیاسی” خود را از دست داده بود، اکنون “اعتبار عقلی” خود را نیز از دست داده است. مهم ترین مصادیق این بی اعتباری عقلی را نیز به خوبی می توان در واکنش های غیرعقلایی چند روز گذشته ی ایران نسبت به قطعنامه های مختلف، بی اهمیت نشان دادن دیپلماسی فعال حقوقی بین المللی، کم اهمیت نشان دادن آثار تحریم ها، بی توجهی به موضوع تشدید تحریم ها و محکومیت ها و همچنین کاهش مناسبات دیپلماتیک با برخی کشورها دریافت….
آیا جمهوری اسلامی، “اعتبار عقلی” خود را هم از دست داده است
November 28, 2011
3 Mins Read
343
Views