تا هنگامي که از “ايدئولوژي” خارج نشويم به هيچ جا نخواهيم رسيد. ملت ما، احزاب ما، نهادهاي ما و تمامي شاکله هاي انديشه ورز، ساخت هاي سياسي و چارچوبه هاي فرهنگي ما، بايد قياس ها و جزميت هاي فکري و ذهني خود را که با واقعيت هاي زندگي همحواني ندارند وا نهند.
دوران “رمانتيسم سياسي” به پايان رسيده است و ما نيز به جاي درگير شدن در تالاب هاي بايد انگار، ضروري است فکر کردن را آغاز کنيم و به سرزمين خود و به هويتي که بدان تعلق داريم بينديشم.
بايد “سرزمين” خود را “کشور” کنيم و براي دستيابي به اين مهم، تنها انديشه کنيم و بس. با ايدئولوژي و بايدانگاري و هنجارگري، نه در گذشته توانستيم گام هاي کشور شدن را درست برداريم و نه در آينده خواهيم توانست به کاروان ملت ها بپونديم.
“خانه” را تنها مي توان با يک جريان مسلط ملي” بنا کرد و تعلقي سياسي، حقوقي، فرهنگي و اجتماعي آفريد که پروسه ي سرزمين-کشور را بدون کمترين انحراف از جريان ملي به هدف بنشاند.
براي خانه اي که وجود ندارد برنامه گذاري از جنس ايدئولوژي، بيهوده رفتن است. بيهوده رفتن. فراموش نکنيم:
اول “خانه” بعد “برنامه”
کرديسم، اکنون و آينده ي ماست و سرنوشت ما را رقم خواهد زد…..
(ب.خ)