همه چیز به شکلی بیهوده، پیچیده به نظر می آید
اکنون غیرممکن است که در ایران، کمترین اظهارنظر مثبتی درمورد سیاستمدارانی که همگان نسبت به آنها بدبین هستند شنیده شود
مردم می گویند: در اصل، در ورای نزاع های جناحی، اینها همه باهم رفیق هستند. آنها وانمود می کنند که از همدیگر متنفرند تا مردم را سرگرم کنند. دعوای آنها برسر حق و حساب ها است نه به خاطر مردم
تبلیغات دسیسه ی خارجی، تنها نقش منحرف کردن افکار از خطاهای قدرت حاکم را دارد
نظام، احساسات را به شکلی تحریک می کند که حداقلی از مشروعیت را برای حاکمیت تامین کند
واژگونگی نقش، مردم را به ستوه آورده است
درحال حاضر، بحران مالی، عامل خطرناکی برای بی ثباتی است: این عامل موجب اعتراضات مردمی حاشیه ای اما بالقوه غیرقابل کنترل شده و اقتصاد مبتنی بر خشونت را تقویت می کند که تنها راه حل جایگزین برای رانت خواری است
خستگی عمومی، جامعه را فرا گرفته است اگرچه هنوز برخی، یک نظام خطاکار را به هرج و مرج ترجیح می دهند
پرسش اساسی اما این است:
ازبین رفتن نظام حاکم ایران، به معنای پیروزی چه کسی خواهد بود؟
….