این روزها
به گدایی آزادی
گدایی آزادی سرزمین
هرجا سرک می کشم
در هر خانه ای را می کوبم
هیچکس نمی شناسد
نه من
نه آزادی
نه سرزمین ام
هیچ کس
همه عاقل شده اند
خیلی عاقل
زیادی عاقل و من
تنهای عاشق
در پی “ت…ن…ه…ا”
گردن کج
سرافکنده
کاسه به دست
به گدایی آزادی
برای سرزمین
مام میهن
همچنان
****
کم کم می فهمم
چرا این روزها
عشق و جنون
دست در دست
مستانه و مست
پاتیل پاتیل
کوچه مردها را
هقهقه
هق هق می کنند
هیچکس دیگر نمی شناسد
نه من
نه آزادی
نه سرزمین
نه عشق
نه آزادی
نه سرزمین….
“پیشکش به ح.ی”
(ب.خ)