براي وجدان هايي که به خواب مي زنند تا در “تجارتکده ي خودفريبي”، آزادي را با “مناقصه” و “مزايده” و “مقاطعه”، سبد سبد ، چوب حراج زنند
پژواک (سرخ و زرد وسیاه)
چشم ها، فرو رفته به تاریکی، در این چارچوب، سلول انفرادی
در این مرگچوب، قفس تنهایی…
آرزوی کمترین نوری، حتی چشمک سویی
سوسویی
دریغ از این بی سویی
دریغ از این گم سویی…
اکنون دیگر مطلق، احساسی از بی همسویی
ناسویی
لعنت بر نفرین ابدی
تفو بر نفرین ابدی…
****
اندکی بعد، فروریختن، ناگهان
محو، دگرباره در دیوارهای زندان
نومید از رهایی جان و
فروریختن، روان
پژمردن، به یک آن
پیش مردن،…،به یک آن
عمری بعد، پس از یک سده، شایدهم دوصد سال
مرگ به ابلاغ، مرگ به ابلاغ ….
قرائت حکم ، به موجب…..این…
اجرا، چهار صبح، بامدادان،چهار صبح، بامدادان….
****
چهار صبح، در تاریکی مطلق زمین و زمان
ضجه ی آسمان
سیاه نشان
اجرای یک حکم، اعدام،…
پژواک شلیک، ناگهان
تیرها از پی هم، زوزه کشان
هم زمان
زین سوی، فريادي نعره زنان
نفیری صفیر کشان:
“نایشکینی دانه ری توپی زه مان…
نای….شکینی….دانه ری….ت…و….پ……ی……زه…..ما……ن….”
***
فردا…زنگ ساعت
مدرسه، و اداره، و دانشگاه، همچنان
آمد و رفت، دیروزه سان
دختران و پسران، خلوت کنان
کارناوال عروسی، بوق زنان
مکاره بازار شهر جَمان …
آدم کشان و آدم فروشان همچنان
تن فروشان و سوداگران، دوان…و ….
در شهر گوشه ی این همه چنین و چنان
اندکی بد دهن تر، این فلان فلان شدگان…
ننگ داغ زده بر وجدان
“سرخ” رنگ و “زردامه” و “سیاه” چون قطران
گونه زخم و چهره گون و جامه دران
مادران و یتیمان و بیوه گان
مادران و یتیمان و بیوه گان
مادران و یتیمان و بیوه گان……..
(ب.خ)
برای وجدانهايی که به خواب میزنند
June 13, 2013
2 Mins Read
349
Views