ما به دام ” تله های روانشناختی” افتاده ایم
(به مناسبت 25 گه لاویژ)
“اتحاد مجدد احزاب” در ساده ترین حالت، به نتایج مثبتی می انجامد که کم یا بیش، با همه یا بخشی از آنها آشنا هستیم:
-موجب حفظ نظم و آرامش روانی عمومی می شود
-میزان همکاری میان تمام گروه ها را افزایش می دهد
-خطر اعمال اجبار از جانب دشمنان را کاهش می دهد
-شدت درگیری های احساسی را کاهش و در ادامه از بین می برد
-اختلاف نظرها را به مرور زمان کاهش و سرانجام از بین می برد
-حس هویت را تشدید می کند
-همبستگی جمعی را افزایش می دهد
-به افزایش نقاط مشترک میان تمامی گروه ها منجر می شود
-همکاری میان بلوک های گوناگون را افزایش می دهد
-علاقه ی مستمر به پیگیری تصمیمات و سیاست ها را افزایش می دهد
-به تعادل سیاسی، تعادل فکری و تعادل اجتماعی در داخل و خارج می انجامد
-جامعه ی سیاسی را در مسیر جمع بندی علایق و منافع گوناگون قرار می دهد
-جامعه را در مسیر یکپارچگی ملی، به عنوان لازمه ی تداوم سیاسی قرار می دهد
-حرکت احزاب کردستانی را از مقولات کوچکتر به سوی مقولات کلی تر و عمومی تر جامعه ی کردستان هدایت می کند
-همکاری گروه های متفاوت برای رسیدن به اهداف مشترک عمومی را تسریع و تسهیل می کند
-هنگامی که از حد نیروهای برگزیده فراتر رود، “افکار عمومی” را هم دربرخواهد گرفت
-احساس یگانگی ملی را علیرغم وجود تفاوت ها تقویت می کند
-به بحران های ناشی از گسترش مشارکت سیاسی مردم در جامعه ی کردستان پایان می دهد
-به شکل گیری، تداوم و تثبیت “وفاداری” ها بر حول شکاف های متقاطع سیاسی و اجتماعی در حوزه های گوناگون می انجامد
-به کاهش و در ادامه پایان عدم توازن های موجود، می انجامد
– مشروعیت را در تمامی سطوح سیاسی، فرهنگی و ملی، به مدارهای بالاتر ارتقا می دهد
-گروه ها و نیروهای اجتماعی خواهند توانست به علایق و منافع خود از نظر سیاسی سازمان بدهند
-هدف اصلی برای شکل گیری یک جبهه ی واقعی یعنی مشارکت سازمان یافته، نهادمند و گسترده میان “مردم”، “نخبگان” و “احزاب”، محقق خواهد گشت
-امکان چانه زنی بر سر منافع ملی در تمام سطوح “داخلی”، “منطقه” ای و “بین المللی” افزایش خواهد یافت
-انگیزش ها، امکانات و فرصت ها، برای طرح حقوقی مساله ی ملی، بسیار بیشتر خواهند شد
-احتمال شخصی شدن سیاست، به سمت صفر میل خواهد کرد
-بلوک بندی های فکری، بلوک بندی های قدرت و بلوک بندی های ایدئولوژیک در قالب نظریه ی اجماع، قابل کنترل خواهند شد
-امکان توافق بر سر ترتیبات توزیع قدرت، افزایش خواهد یافت
-سازمان یافتگی سیاسی و اجتماعی، در پیکره ی سازمان یافتگی ملی، به مثابه اوج سازمان یافتگی یک ملت، با یکدیگر جمع خواهند شد
****
پرسش این است که چرا با وجود آگاهی از تمامی فرصت ها، همچنان بر طبل جدایی و تداوم وضعیت موجود می کوبیم و مذاکرات، نشست ها، گفتگوها و تلاش های ما، معمولا به نتایج قطعی و خواست های مطلوب، نمی انجامند؟
یک پاسخ که تاکنون یا در مورد آن سخن به میان نیامده است و یا بسیار کمتر به آن پرداخته ایم شاید این باشد:
ما به دام ” تله های روانشناختی” افتاده ایم.
مهم ترین تله های روانشناختی، که می توان در پروسه ی عدم اتحاد مجدد احزاب شناسایی کرد کدام ها هستند:
-در دام نگهداری از تصور اجتماعی خویشتن بودن، مانع از شناخت آزادی و حقیقت می شود
-در جهانی که فاقد هرگونه محدودیت است (جهان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی)، ما مبتلابه محدودیت دید و نگاه هستیم
-ما به دام “تله ی خودِ ساختگی” (در برابر خود حقیقی) افتاده ایم. به عبارت دیگر در دام “پرانتزهای محدودیت” هستیم
توضیح: خودِ ساختگی، همواره به “خودبینی”، “خود مجذوبی” و “خودشیفتگی” می انجامد، ما را به دام “باورهای ساختگی” می اندازد و به “خودخواهی” و “خود پرستی” منجر می شود که مهمترین نتیجه ی آن، “ناتوانی از ادراک ارتباط” است.
-باورها و عقایدی را که با واقعیت کنونی ما هماهنگ نیستند نمی شناسیم
-باورها و عقایدی را که با واقعیت کنونی ما هماهنگ نیستند ترک می کنیم
توضیح: بسیاری از تمایلات ذهنی ما بسیار قدیمی هستند، در گذشته تکرار شده اند، نیرومند شده اند، در وجود ما نهادینه گشته اند، و به صورت بخشی از باورهای ما درآمده اند و به صورت انرژی در فضای ذهنی و اجتماعی (و به ویژه سیاسی) ما ظاهر می شوند
-“غیرممکن است” در زندگی روانی ما، حضور فعال دارد
توضیح: وقتی به آرزوهای مان برچسپ “غیرممکن” می زنیم، “حقیقت” آنها را قربانی آنچه دیگران “واقعیت” دانسته اند کرده ایم. مهم ترین دلیل در این باره آن است که “ادراک” ما توسعه نیافته است و به همین خاطر است که آرزوها را ناممکن می دانیم
-نبود مسوولیت در خود را نمی پذیریم
-نمی خواهیم “حقیقت” را بپذیریم، فقط می خواهیم “حق با ما باشد”
-چشم ما محدود است
توضیح: و به همین خاطر است که واقعیتی که تصور می کنیم “ناکارا” و “نا اثربخش” است. همچنین “سیستم ادراکی” ما به دلیل “چشم محدود ما” ناقص مانده است.
-اندیشه های ما معمولا در روزگار جدید زندگی نمی کنند
-ذهن “ناخودآگاه جمعی ما”، همواره “گفتگویی درونی” با خود دارد که این گفتگوی درونی، معمولا “به ارتباطی همه جانبه منجر نمی شود” یا اگر هم می شود “ناظر به امور جاری” است
-همواره نسبت به “دانسته” ها شک داریم و همیشه بر اساس “باورها” عمل می کنیم
توضیح: “شک”، خائن است زیرا از محدویت ها و کمبودها برای تاثیر گذاردن بر زندگی ما استفاده می کند و بزرگترین بهانه برای جلوگیری از تغییر دادن “خودم” است. همچنین این “باورها” هستند که انسان را دچار بحران می کنند، دانسته ها چنین عمل نمی کنند.
-“ترس از شکست” بر تمام زندگی ما تسلط دارد
-ترس از تایید نشدن، همواره ما را فلج کرده و فلج نگاه داشته است
-فکر می کنیم فرد خاص یا حزب خاصی هستیم و در مرکز جهان قرار گرفته ایم
-به دام “نداشتن احساس خطای اخلاقی” افتاده ایم
– “ترسو” هستیم چون “همیشه در مورد یکدیگر “احساس گناه” می کنیم
-فاقد گوش دادن فعال و دیدن فعال هستیم
-“نفرت” را خانوادگی کرده ایم و آن را به تمام حوز ه های زندگی خود وارد کرده ایم (و همچنان آن را بازآفرینی می کنیم)
– همواره خود را برتر از دیگران می دانیم
-به “بیماری تفکر گروهی” مبتلا هستیم
توضیح: این پدیده در گروه هایی اتفاق می افتد که چنان در بند انسجام درونی خود هستند و به حفظ وحدت خود می اندیشند که از “بحث”، “مجادله” و “اختلاف نظر” (و همچنین مذاکره و گفتگو) دوری می کنند. مهم ترین علایم تفکر گروهی عبارتند از:
-توهم آسیب ناپذیری، عقل گرایی جمعی، اعتقاد به اخلاق گروهی، نظریات قالبی در مورد گروه های بیرونی، فشار مستقیم بر نافرمان ها، محافظت های روحی محدود به خود، توهم وحدت و هم آوایی، خود سانسوری
-در دام “کمال گرایی خودخواهانه” افتاده ایم
-شخصی گرایی، از مشخصه های آشکار ماست
-به صورت جدی، گرفتار “عدم اعتماد” هستیم
توضیح: مهمترین آسیب های ناشی از عدم اعتماد عبارتند از:
شکل نگرفتن پیوندهای عاطفی سببی، به اشتراک نگذاشتن دغدغه ها، شکل نگرفتن “دوست داشتن”، تبدیل “سوء ظن ها” به “خصومت های پنهان”، “برون ریز خصومت ها در لحظه ی آستانه” (رویارویی فیزیکی یا زبانی و یا قلمی)، “دیگری تمایلی”، “کلیشه ساختن از یکدیگر”، دادن درس اخلاق به یکدیگر، قضاوت سوء در مورد یکدیگر، قضاوت های فوری، اسم گذاشتن بر روی افراد بر اساس یک برداشت فوری (برچسپ گذاری)، طبقه بندی افراد بر اساس قضاوت های آنی (بدون فکر، عجولانه و نادرست)
-“ما” به “من” آلوده شده ایم
-“انکار دیگری” به یکی از ویرانگرترین خصلت های ما تبدیل شده است
-تلاش برای اثبات خود به هر بهای ممکن، از بزرگترین دام های ماست
-در دام “ناهماهنگی شناختی” افتاده ایم
-در دام “تعابیر غلط انشعاب پذیر” گرفتار شده ایم
توضیح: به کار بردن همیشگی این جمله که “هرکه برای آزادی می جنگد اگر طرفدار ما نباشد، آزادیخواه نیست” نمونه ای از این دام است.
-به صورت جدی در دام “تله های روانشناختی زبان” اسیر شده ایم
توضیح: معمولا در بسیار موارد درگیر نزاع های زبانی می شویم که اصولا اعتقادی بدان ها نداریم
-“قانون دو ارزشی” بر اندیشه، کردار و گفتار ما مسلط است
توضیح قانون دو ارزشی: چیزی یا درست است یا غلط، حد میانی وجود ندارد
-ما گرفتار “بن بست دوسویه” شده ایم
توضیح: مهمترین جمله در توصیف بن دوسویه، این می تواند باشد: “هرکس با من و اندیشه های من همراه نیست …. است”.
مجموعه عواملی که در تله های روانشناختی، بدان ها اشاره شد و ده ها دلیل دیگر، به روشنی در رفتارها، اندیشه ها و سخنان ما، چه خارج از اتاق های گفتگو و مذاکره در فضای اجتماعی و رسانه ای، چه بر سر میزهای گفتگو، و حتا در روابط به ظاهر دوستانه نیز به روشنی بازنمود پیدا کرده اند و همچنان در حال، بازتولید هستند. این مجموعه عوامل، نشانگان بسیار مهمی به شمار می آیند در تایید این باور که بیشتر آسیب های ما، ریشه در موضوعات سیاسی و تشکیلاتی ندارند و برساخته ی مشکلات و آسیب های روانی هستند که ما بدانها گرفتار شده ایم. به دلیل پرهیز از طولانی شدن این یادداشت و همچنین برخی ملاحظات، به مثال های موردی نخواهم پرداخت.
****
25 گه لاویژ (مرداد)، سالروز تشکیل حزب دمکرات، می تواند بهترین فرصت برای بازنگری در اندیشه های ما جهت حرکت به سوی اتحاد مجدد در این حزب و تمامی احزاب کردستانی باشد که پس از انشعاب های متوالی، با درست اندیشی و اقدام درست، به سوی اتحاد مجدد گام برداشته و یکی از مهمترین تهدیدها –و بلکه مهمترین آنها- را در راه شکل گیری “یک قواره ی فراگیر مقاومت ملی مشروع” به یک فرصت، برای گذار به دوران نوین، متحول سازند.
توضیح: در این نوشتار، از منابع “روانشناسی سیاسی”، “روانشناسی اجتماعی” و “روانشناسی قدرت” استفاده شده است.