آيا دلايل “فروپاشي شوروي”، همان علت هاي “فروپاشي ايران” نيز خواهند بود
برآوردي تطبيقي ميان آنچه در ابتداي دهه ي نود ميلادي سده ي بيستم، يکي از بزرگترين امپراتوري هاي تاريخ-پهناورترين کشور جهان-را به ورطه ي فروپاشي افکند با آنچه از ابتداي پيروزي انقلاب ايران و روي کار آمدن جمهوري اسلامي تا به امروز، مي توان مشاهده کرد به روشني نشان مي دهند که پروسه ي فروپاشي کشورها نيز چونان روند شکل گيري آنها مي تواند از مجموعه اي از سازوکارهاي مشترک پيروي نمايد. مکانيسم هايي که تنها با جابجايي برخي واژگان-آن هم تنها به دليل خاستگاه و اقتضائات-حتي قابليت آن را نيز خواهد داشت که به صورت يک مقايسه ي تطبيقي نيز، قابل بررسي و البته دفاع باشد.
در اين نوشتار ابتدا به بررسي مهمترين علل فروپاشي شوروي سابق خواهيم پرداخت و در بخش پاياني، تنها به مفاهيم و اصطلاحاتي خواهيم پرداخت که نظام جمهوري اسلامي در ايران، حسب اقتضا، بازتوليد و مجددا اقدام به نامگذاري آن نموده است چرا که بر اين باورم شواهد آنچنان گويا و در دسترس هستند که نيازي به موارد مورد تطبيق در سيستم کنوني ايران احساس نخواهد شد.
اشاره اي کوتاه به شوروي سابق
اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي كشوري كثيرالمله با تاکيد بر حضور مليت ها و اقوام گوناگون در قانون اساسي اين کشور بود که به صورت رسمي، تعريف و همه ي حقوق ملت بودن در مورد آنها به رسميت شناخته شده بود. اقوام و ملل ساكن در اين سرزمين با داشتن زبان ملي، آداب و سنن ملي و مذاهب و فرقههاي متنوع در كنار هم ميزيستند، فرهنگ مشترك آنها بر مبناي فرهنگهاي ملي و تاثيرپذيري متقابل اين فرهنگها شكل ميگرفت و جايي براي تبعيضات ملي و تنازع قومي باقي نميماند. و همه اقوام و ملتها، صرفنظر از منسوبيت ملي، مذهبي و نژادي در صلح و صفا زندگي ميكردند و برابري و برادري هسته اصلي مناسبات ميان ملتها را تشكيل ميداد.
در زمينه ي اقتصادي و نظام توزيعي نيز “عدالت توزيعي” با وجود کاستي هاي بسيار، همچنان خود را متعهد به توزيع يکسان در تمامي زمينه ها مي ديد و به جرات مي توان گفت در بيشتر دوران هفتاد ساله ي نظام سوسياليستي، آنچه به عنوان “ضريب جيني” شناخته شده و در ساده ترين معنا، شکاف فقير-غني خوانده مي شود در يکي از بهينه ترين حالات خود بود.
اما پرسش مهمي که بايد بدان پرداخته شود آن است که اين ابرقدرت بزرگ، چگونه به ناگاه درهم شکست و آيا اصولا مي توان گفت شوروي يک شبه از جغرافياي سياسي، محو شد؟
پاسخ بيگمان منفي خواهد بود و به همين دليل، تلاش خواهيم کرد تا آنجا که ممکن است به بررسي دلايلي بپردازيم که از همان آغاز تا دسامبر1991 به مثابه يک گلوله برف کوچک که از فراز يک بلندي به سوي پايين مي لغزد و سرانجام به کوهي غيرقابل کنترل تبديل مي شود شوروي را به از هم فورپاشيد.
هرچند پژوهشگران بزرگ انديشي چون دکتر حسين بشيريه چهار عامل بحران سلطه و استیلا و افزایش نارضایتی عمومی؛ بحران در ایدئولوژی مشروعیتبخشی که حاکمیت بر اقشار مختلف جامعه تحمیل میکند؛ بحران کارآمدی در روند بورکراسی که سازوکار یک جامعه را پیش می برد و بحران در همبستگی طبقه حاکم و ناتوانی در تضمین منافع آن را بنيادي ترين عوامل اين شگفتي تاريخي برمي شمارند اما لازم مي دانم به صورتي جزيي تر، به بررسي دلايل و در ادامه هدف خود از طرح اين موضوع بپردازم.
عوامل داخلي فروپاشي شوروي:
-حاکميت مطلق ايدئولوژي مارکسيسم دولتي بر تمامي شوون سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و تربيتي
-ديکتاتوري و خفقان حاکم بر جامعه و جنايات ضد بشري دولتمردان و سردمداران اين کشور که که زمينه هاي اجتماعي را براي کاهش سطح مشارکت سياسي مردم فراهم آورد. بر اثر اين خط و مشي ديکتاتور منشانه و سياست هاي استبدادي، ميليون ها نفر به طور وحشيانه اي به مرگ محکوم شدند که نتيجه آن ايجاد تنفر و بي اعتمادي در مردم نسبت به نظام حاکم بود.
– بي اعتقادي رهبران شوروي به ايدئولوژي کمونيستي و نفاق در گفتار و رفتار آنان که پايگاه مردمي نظام را به شدت در معرض خطر قرار داد.
– تأکيد بر توسعه تک بعدي و بي توجهي به توسعه متوازن باعث عقب ماندگي اين کشور در عرصه هاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي و ضربه پذيري آن شد.
-اختلاف هاي داخلي در درون حزب کمونيسم و تشديد اختلاف نيروها در نظام شوروي و کشيده شدن اختلاف هاي دروني به بيرون
-مبارزه مستمر با ارزش هاي ريشه دار و سنتي جامعه، بحران ها و خلأهاي بسيار زيادي را به وجود آورد که حزب کمونيست و ايدئولوژي سوسياليسم به هيچ وجه توانايي پاسخ گويي به آنها را نداشت.
-سياست هاي يکسان سازي فرهنگي و قومي، علاوه بر صرف هزينه هاي مالي و انساني فراوان، منجر به انباشت تدريجي نفرت و استمرار آن در ميان ديگر مليت هاي ساکن شوروي شد
-فدراسيون روسيه با در پيش گرفتن سياست “برادر بزرگ” در برابر ساير مليت ها، خود به بزرگترين عامل تبعيض سيستماتيک همه جانبه تبديل شد
-گسترش فحشا به صورت سيستمي و رواج اعتياد به الکل که ساختار اجتماعي کشور را با تهديد تلاشي مواجه ساخت و به سقوط شديد بهره وري نيروي کار نيز منجر گشت
-آلودگي قشر وسيعي از جوانان به فساد اخلاقي در تمامي شوون و تبديل شدن آن به هنجار
-گسترش قمارخانهها و كلوپهاي شبانه به جاي فرهنگسراها، كتابخانهها و سينماها و سقوط ناگهاني ادبيات و تئاتر پرآوازه ي روس
-از دست رفتن جذابيت علم و هنر به عنوان يک وجهه و شان اجتماعي و کاهش سهم توليد علم شوروي پس از يک دوران دو دهه اي شکوفايي و اوج
بر اثر آنچه در سپهر اجتماعي شوروي در سال هاي متاخر روي داد به تدريج فرهنگ نگاه از بالا نهادينه و فرهنگ مردمي و انساني در مقابل فرهنگ خودخواهي و برتريجويي تاب از کف ربود و شرايطي به وجود آمد که فرصتطلبان، ثروتهاي باد آورده، قـدرت سياسي و اقتصـادي را قبضه و اراده ي خود را به همـگان تحميل نمـودند.
-به باور بسياري، با مرگ لنين، شوروي نتوانست از طريق مدارس و رسانههاي زير كنترل دولت، سوسياليسم را در مغز و قلب نسلهاي تازه جاي دهد. آموزش در شوروي در دهه ي سوم انقلاب، تا حد يک سيستم شستشوي مغزي تنزل پيدا کرد.
شوروی بین سالهای ١٩٤٥ تا ١٩٨٥ کارکردهای زیادی چون توانایی همسان سازی و وابستهسازی مجموعهای از کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی، نهادسازی فراملی، توانایی القاي قواعد تنظیم کننده رفتار واحدهای پیرامونی، …را از خود به خوبی بروز داده بود، اما این ابرقدرتی بر مبنای ارکان واقعی قدرت یعنی رشد پایدار اقتصادی بنا نشده بود. روسها خیلی تلاش کردند در برابر تلاش کشورهای غربی برای القای الگوی توسعه از طریق ساختارهای بینالمللی غربی، الگوی راه رشد غیرسرمایهداری را القا کنند. البته بطور ظاهری تا اندازه زیادی هم موفق شدند. به گونهای که در دهه های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ مدل توسعه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو مدل رشد صنعتی تلقی میشد و توسط بسیاری از نظریهپردازان اقتصاد سیاسی به رسمیت شناخته شده بود. اما این جایگاه و مرتبه مبتنی بر رشد هماهنگ و متوازن عناصر قدرت نبود. بررسی مدل حکومتی اتحاد جماهیر شوروی حاکی از این است که این مدل حداقل از سه محور اساسی برخوردار بود. این محورها عبارت بودند از:
-الگوی راه رشد غیر سرمایهداری در عرصه اقتصادی،
-الگوی سانترالیسم دمکراتیک در عرصه سیاسی
– الگوی سیاست خارجی سوسیالیستی در روابط با کشورهای سوسیالیست یا عضو بلوک شرق
واقعیت قابل تأکید این است که مدل شوروی در واقع در هر سه الگو با شکستهای قابل ملاحظهای روبرو شد. در عرصه اقتصادی روند کاهش رشد اقتصادی شوروی از دهه ١٩٧٠آغاز شد و به سرعت توان رقابتی این کشور را به تحلیل برد.
-در عرصه سیاسی، الگوی تمرکزگرایی دمکراتیک هیچگاه نتوانست به خلق هویت شورویایی برای اقوام مختلفی که این امپراتوری را شکل میدادند، بینجامد. در مقابل، این الگو وضعیت را به گونهای رقم زده بود که کوچکترین تصمیمها در نواحی دور افتاده شوروی نیز نیازمند اخذ دستور از حکومت مرکزی بود. در حوزه سیاست خارجی نیز رهبران شوروی تعهداتی را برای خود ایجاد کرده بودند که عملاً فاقد توانایی لازم برای پاسخگویی به آن بودند. در واقع موقعیت ابرقدرتی شوروی و الزامات ناشی از آن با تواناییها و ظرفیتهای این کشور تعارض داشت.
-بسياري ديگر فروپاشی شوروی را به دوره برژنف و پس از آن مربوط میدانند. شاید همانگونه که تاریخدانان و دانشمند علوم سیاسی چون استفان کوتکین اظهار داشته اند تنها افزایش قیمت نفت از دهه 1970 موجب تأخیر در فروپاشی اقتصادی شوروی و برآورده شدن آرزوهای رهبران این کشور شد.
-سرکوب هاي شديد سياسي مخالفان و منتقدان وضع موجود ايدئولوژي و حاکميت سياسي، اعدام هاي عقيدتي و فرار نخبگان در مقاطع گوناگون از کشور
-تدوين سيستم برنامه ريزي مرکزي و اولويت بخشي به اقتصاد دستوري
-عدم تدوین یک مدل کامل برای اصلاحات و عدم توجه به میزان ظرفیت یک سیستم سیاسی و اجتماعی برای تغییر پس از احساس ضرورت تحولات
-فقدان ظرفيت سيستم سیستم سیاسی و اجتماعی برای انقباض و انبساط پس از ظهور آثار چرخه هاي معيوب ناشي از دوران تسلط نظام برنامه ريزي مرکزي که به دليل شکل گيري نوعي انعطاف ناپذيري، سرانجام به نابودي سيستم انجاميد
-خوش بيني و خيال پردازي نسل آخر رهبران در مورد قطعي بودن موفقيت اصلاحات بدون توجه به تنش هاي فزاينده در سيستم و ارتعاشات اجزاي آن که در نهايت به ظهور واگرايي ملي و انفجار اجتماعي منجر گشت
-بي توجهي به الزامات ينيادين اقتصاد و شتاب عجولانه براي دستيابي به اهداف بدون در نظر گرفتن ضرورت وجود فضاي آرام و همچنين حفظ اقتدار سياسي
-اميد واهي بستن به تکرار اعتماد مردم با وجود انباشت نارضايي ها در دوره هاي گوناگون
-فراگير شدن بحران هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي و از دست دادن تمامي پشتوانه هاي مردمي
-کاهش ارزش پول ملي شوروي به ميزان 40 هزار برابر در مقابل دلار و بدهي هاي خارجي 160 ميليارد دلاري
-ناتواني در رويارويي و تامين نيازهاي جديد جامعه با منشا خارج سيستمي و فقدان قدرت سیستم براي پاسخگویی به این نیازها نیست که سيستم را وارد بحران بازگشت ناپذير نمود
-در مورذ شکست در ساختن هویت شوروی نيز بايد گفت رهبران اتحاد جماهیر شوروی با تکیه بر ایدئولوژی تلاش زیادی داشتند که از انسجام ملتهای متنوع با فرهنگ و مذهب مختلف یک هویت واحد به نام شوروی ایجاد کنند. هر چند حدود ٤ دهه برای این هدف تلاش شد، اما وجود مشکلات اقتصادی با کاهش قدرت ایدئولوژیکی سرانجام موجب تکه تکه شدن این پیکره نامتجانس شد.
-درزمينه ي اختلافات سیاسی نيز بايد گفت وقتی از فروپاشی شوروی سخن به میان میآید برخی از طرفداران نظریه دخالت خارجی در فروپاشی شوروی از نقش گورباچف سخن به میان میآورند. اما واقعیت این است که گورباچف امید داشت برنامههای اصلاحات اقتصادی و سیاسی او (پروستریکا و گلاسنوست) باعث افزایش سطح زندگی و مدرنیزاسیون شوروی شود، ولی ساختار سیاسی و اقتصادی این کشور قابلیت آن را نداشت. گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای مهیا کردن شوروی برای مطالبات مردم بود، اما دموکراتیزاسیون اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سوال برد. چون با مخالفت شدید و کودتای وفاداران تندروی حزب کمونیست روبرو شد
-ظهور و تشديد نارضایتیهای مردمی از حكومت مركزی در اواخر شوروي سابق
-واقعه اتمی چرنوبیل
-افت شدید اقتصاد شوروی در شرایط كاهش بیسابقه بهای نفت تا بشكهای شش دلار
– نایاب شدن اجناس و كالاها در مغازهها
-آغاز نافرمانی مردمی در سراسر كشور
-ناکارآمدی و ضایعات و بهره وری ضعیف و فقدان انضباط در کار و رشد کند در شاخص های زندگی
-“شکست شاخص های زیستی سوسیالیستی” مانند “رشد آگاهی و سطح فرهنگی”، “مصرف معقول”، “رژیم غذایی عاقلانه” و “خدمات عمومی با کیفیت” و “استفادۀ مناسب از اوقات فراغت هم از نظر اخلاقی و هم از نظر زیبایی شناختی”
-برنامه ریزی ضعیف و مدیریت قدیمی و منسوخ و کوتاهی در بکارگیری نوآوری های علمی و فنی و تکیۀ بیشتر بر شیوه های تولید گسترده تا شیوۀ تولید فشرده و فقدان انضباط در کار موجب نارسایی و کمبودهای اقتصادی
-تاکيد بر سیاست همزیستی مسالمت آمیز و پرهیز از جنگ در عين پافشاري بر تداوم فراگیر و بین المللی مبارزۀ طبقاتی
-اتهام افکني به ديگري امپرياليسم در دهۀ 1970 و عنوان نمودن رسانه اي-تبليغي ضديت با اتحاد شوروي در قالب طرح مسالۀ “ناراضیان” و “حقوق بشر” و همچنين افزایش برنامه های رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی با دستاويز قرار دادن کارزار ایدئولوژیک غرب عليه اتحاد شوروی و ضرورت مواجهه با آن
-سقوط نظام بهداشت و درمان به دليل واردات داروهاي بي کيفيت به دنبال از دست دادن واردات داروي با کيفيت اروپاي شرقي
-بي توجهي و اهميت ندادن به خيزش هاي ناسيوناليستي در مناطق بالتيک
عوامل خارجي فروپاشي شوروي:
-کشاندن شوروي به مسابقه تسليحاتي و گسترش ابعاد آن براي سوق دادن اين کشور به توسعه تک بعدي و غافل ماندن از ساير ابعاد توسعه. اين امر فاصله سطح زندگي مردم شوروي از کشورهاي غربي را بسيار زياد کرد. اگرچه در شوروي هيچ کس بدون خانه نبود، آموزش رايگان امري همه گير شده بود و در صد بي سوادي نزديک به صفر بود، اما سطح زندگي، رفاه عمومي و دسترسي به امکانات ديگر، با مردم غرب قابل مقايسه نبود
– محاصره سياسي – امنيتي شوروي توسط آمريکا وغرب براساس دکتر ين هاي آيزنهاور، کندي، جانسون، نيکسون، کارتر و ريگان، ارتباط مردمي اين کشور را با جهان غرب به کلي قطع نمود واز سوي ديگر تبليغات نظام کمونيستي و سردمداران شوروي بر ضد غرب کاملا غير واقعي بود به گونه اي که بعد از فروپاشي شوروي، مردم آن با واقعيت هايي مواجه شدند که ماهيت تبليغات دولتمردان کشورشان را آشکار ساخت
– تحريم هاي اقتصادي و صنعتي غرب بر عليه اين کشور و نفوذ و تسلط غرب بر مؤسسات مالي بين الملل نظير صندوق بين المللي پول و بانک جهاني، مانع اعطاي تسهيلات مالي اين نهاد ها به اتحاد جماهير شوروي و مجموعه اردوگاه شرق شد. از سوي ديگر شعار ايدئولوژي کمونيسم که «هر کس بايد به اندازه توانش کار کند و به اندازه نيازش برداشت نمايد» شعاري غير واقعي و بدون ضمانت اجرايي بود. تحقق اين شعار تنها با تقوا و ايمان امکان پذير بود که کمونيسم از هر دوي آنها بي بهره بود. بنابراين راهي جز حاکميت زور و برخوردهاي استبدادي نداشت نتيجه چنين اقتصادي بي توجهي به سطح زندگي مردم و هدر رفتن ثروت هاي ملي بود
-جنگ هاي سلطه گرايانه و مداخلات نظامي شوروي نظير جنگ کره، درگيري در چين، جنگ ويتنام، رقابت هاي نظامي در آفريقا و جنگ افغانستان، که يکي پس از ديگري در گرفت، بنيه اقتصادي شوروي را تضعيف کرد. از آنجا که هزينه رقابت هاي وسيع نظامي عمدتا بر عهده مردم شوروي بود، لذا هر روز بر دامنه نارضايتي هاي مردم افزوده مي شد
-به راه انداختن جنگ تبليغاتي و رواني گسترده بر ضد اتحاد جماهير شوروي توسط امپراطوري خبري غرب، جهت تخريب چهره آن کشور و بزرگ نمايي نقاط ضعف و..
– پشتيباني وسيع غرب از مخالفان نظام حاکم بر شوروي از يک طرف و بي اعتبار ساختن نهادهاي قضايي، امنيتي و انتظامي شوروي از طرف ديگر، زمينه را براي ترويج آنارشيسم و طغيان هاي اجتماعي فراهم ساخت
-پشتيباني همه جانبه ي مالي و معنوي از نهضت هاي آزاديبخش جهان که در نهايت اين کشور را در مسير ورشکستگي اقتصادي قرار داد
-هزينه هاي بسيار سنگين لشگر کشي به افغانستان و درگير شدن در يک جنگ فرسايشي بلند مدت که در نهايت، اين کشور را به نابودي کشاند
– سیستم اقتصادی شوروی مبتنی بر دو رکن بیشتر نبود؛ یکی فروش نفت و دیگری اقتصاد کشاورزی؛ هر چند خروشچف در سال 1961 به اقتصاد شوروی میبالید که تولید ناخالص داخلی این کشور از ایالات متحده پیشی گرفته، اما به زودی ناتوانیهای اقتصادی شوروی بروز کرد. رشد تولید ناخالص داخلی شوروی در سال ١٩٧٠ به زیر ٣ درصد و در سال ١٩٨٥ به ١.٦ درصد کاهش یافت.
-نظام شوروي سابق با افزایش سهم مخارج دفاعی و نظامی در بودجه اقتصادی، در بخش نظامی همواره سهم رو به ازدیادی را ازمنابع مولد اقتصادی به خود جذب میکرد و این سهم در تولید ناخالص ملی حداقل به ١٣ درصد میرسید. علاوه بر این بخش قابل توجهی از نیروی کار ماهر و فنی نیز به این بخش منتقل شده بودند.
-زمامداران شوروي سابق با پذیرفتن تعهدات فراتر از توان و ظرفیت اقتصادی برای القای ایدئولوژی خود و جذب هم پیمانان بیشتر، در سیاست خارجی خود تعهداتی پذیرفته بودند که در توان اقتصادی این کشور نبود. روسها به دلیل الزامات سیاسی و ایدئولوژیک از منطق اقتصادی چشم پوشی میکردند. کالاها میان کشورهای این بلوک به قیمت غیرواقعی مبادله میشد، در تقسیم کار میان کشورها اصل مزیت نسبی نادیده گرفته میشد و بیشتر جنبه رقابت با غرب مورد توجه قرار داشت. در اوایل دهه ١٩٧٠ که قیمت نفت شدیداً افزایش پیدا کرد، رهبران شوروی هر بشکه نفت را به مبلغ کمتر از سه دلار به کشورهای اروپایی شرقی میفروختند. این قیمتها در سال ١٩٧٥ به ٧ دلار افزایش پیدا کرد، لکن هنوز با قیمت ٥/١٠ دلاری اوپک فاصله زیادی داشت. علاوه بر این شوروی قیمت کالاهای صادراتی خود را به اعضای بلوک شرق بدون در نظر گرفتن قیمت جهانی آنها، در چهارچوب قراردادهای پنج ساله تعیین میکردند. به همین دلیل شوروی در اواخر عمر خود به واردات مایحتاج خود؛ نه تنها صنایع بلکه محصولات کشاورزی از غرب نیازمند شده بود. این موضوع بیش از همه عوامل موجب شکست ایده شوروی شد.
-در زمينه ي رقابت تسلیحاتی نيز بايد گفت مهمترین مساله در بیمنطقی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی رقابت تسلیحاتی بود که هر چند از الزامات ابرقدرتی محسوب میشود اما در توان واقعی اقتصادی این کشور نبود. اغلب تخمین ها بر این فرض هستند که مخارج نظامی شوروی ١٠ الی ١٧ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بوده و تا قبل از ١٩٧٦ هر سال نرخ رشدی بین ٤ تا درصد داشته و در سالهای بعد تا سال ١٩٨٢ به دو رصد کاهش یافته بود. در هر صورت این آمار و ارقام نشان میدهد بخش قابل توجهی از درآمد این کشور صرف مسابقه تسلیحاتی با غرب میشد. به همین دلیل برخی از تحلیلگران حتی از بازی هوشیارانه آمریکا در این حوزه سخن میگویند. آمریکا با علم به ناتوانی اقتصادی شوروی به ادامه مسابقه تسلیحاتی، با اعلام اجرای طرح دفاع استراتژیک فضایی معروف به (S.D.I) موجب عقب نشینی اجباری شوروی و در نهایت سقوط این ابر قدرت شد.
-جنگ افغانستان که ارتش اتحاديه ي جماهير شوروي پيشين را در باتلاق مقاومت مردم افغانستان درگير ساخت و به صورت يک جنگ فرسايشي چند ساله، هزينه هاي اقتصادي، نظامي و سياسي بسياري روي دست حاکمان توسعه طلب کرملين گذارد به باور بسياري، نقطه ي شروع فروپاشي همه جانبه ي اين اتحاديه ي بزرگ و نيرومند شد و با تاثير بر تمامي حوزه هاي سپهر جغرافياي سياسي شوروي، به مبدا تقويم شمارش معکوس درهم شکستن اين کشور گره خورد.
اتحاديه ي جماهير شوروي سوسياليستي که تا يک روز پيش از فروپاشي، به جرات، بر نيمي از جهان، سيادت عقيدتي و ايدئولوژيک داشت و به تنهايي مساحتي بالغ بر 22ميليون کيلومتر مربع از گوي خاکي را قلمرو بزرگترين امپراتوري عصر ساخته بود در نقطه ي صفر چنان از هم پاشيد که حتي رهبران نيز از پذيرش اداره و کنترل کشور سرباز زدند، تانک هاي ارتش براي حداقل ساختن هزينه ي گذار به خيابان ها آمدند و اتفاقا شهروندان ديروز شوروي نيز با آغوش باز و روي گشاده به استقبال فروپاشي شتافتند.
تجزيه يا فروپاشی؟ هم فروپاشی هم تجزيه (بخش نخست)
August 14, 2013
13 Mins Read
343
Views