ترسي است بي نظير
هنگامي که سياست
مي فروشد شهر را به پيچ و خم هاي تکرار
هر بار چرخشي از سياست به سياه و
گردشي ديگر اين بار
سياهه به سياهچال
سياه دان
****
حکايت سياست وسرزمين همين بوده است
آفتاب گردانی که به خورشید رو نمي کند
بيراهه ي تلخي که ما همچنان مي رويم
امتدادي که به نقشه های غریبه می رسد و
بادهای تاریک، که همچنان، از تاریخ می وزند
تقویم بیماری های سرزمين مادری را
تند تند ورق مي زنند
تند تند به فراموشي گره مي زنند و
بند بند به تباهي گره مي بندند
بند بند به تباهي گره مي بندند….
(ب.خ)