پس از انتخاب باراک مجدد اوباما به عنوان رییس جمهور آمریکا، بسیاری بر این باورند که سیاست خارجی این کشور با جمهوری اسلامی ایران، به سوی فضای گفتگو، مذاکره بر سر برنامه ی هسته ای و در نهایت، پذیرش ایران اتمی خواهد رفت. پس شاید برای طرفداران تغییر در ایران بهتر بود “رامنی” جمهوری خواه به کاخ سفید راه یابد. اما آیا این باور، درست است؟
– هرگونه توافق بر سر برنامه ی اتمی ایران ولغو تحریم ها، مشروط به یک “توافق جامع همه جانبه” است توافقی که در آن، جمهوری اسلامی تعلیق غنی سازی را پذیرفته و جامعه ی جهانی نیز در برابر، اقدام به لغو تحریم ها کند.
در مورد ایران:
نخست: آیا توقف غني سازي 20 درصدي را خواهد پذیرفت؟
دوم: آیا با انتقال ذخاير موجود به خارج از کشور موافقت خواهد کرد؟
و سوم: آیا تاسيسات غني سازي زيرزميني فوردو را تعطیل خواهد کرد؟
به سختی می توان باور کرد که ایران، هر سه شرط را خواهد پذیرفت چرا که این سه گانه در واقع، به معنای از دست دادن موقعیت “مزیت نسبی سیاسی-نظامی” است که ایران بیش از دو دهه است به دنبال آن می رود و منابع گزافی را صرف آن نموده است
در موردغرب اما موضوع چگونه است؟
رییس جمهور آمریکا در برابر کنگره، تنها در محدوده ای بسیار کوچک، می تواند اقدام به لغو “برخی تحریم ها” کند و این کنگره است که در نهایت، می تواند تصمیم نهایی را اتخاذ کند. پرسش اصلی این است که آیا غرب به سادگی از “تحریم های هوشمندانه ای” که ایران را به وضعیتی فلج کننده کشانده است خواهد گذشت؟ و آیا اصولا در کوتاه مدت (با فرض پذیرش هر سه شرط از سوی ایران)، امکان لغوتحریم ها وجود دارد؟
پاسخ به صورت ساده شاید چنین باشد:
تحریم هایی که از نظر شدت تاثیر گذاری، حتا وضع کنندگان آن را نیز در بهت فرو برده و علاوه بر “مساله ی اتمی”، دست ایران را در “حمایت از تروریسم بین الملل” تا حد بسیاری بسته، منابع در اختیار پولی ایران را به کمترین مقدار فروکاسته و همزمان به صورت غیر مستقیم بر شکاف قدرت در ایران دامن زده است بهترین ابزار برای تغییر می تواندباشد.
اجماع جهانی به خوبی می داند “سیاست استمرار” در بسیاری موارد می تواند “سیاست تغییر” را شتاب بخشد.
واز سوی دیگر، تجربه ی عراق به ما می آموزد که مکانیسم بسیار پیچیده ی تحریم ها چنان است که در عراق پس از 2003، برای لغو تمامی تحریم ها دستکم یک دوره ی 6ساله لازم بود تا عراق به چرخه ی اقتصادی بین الملل بازگردد(تحریم های وضع شده علیه عراق تا2009به درازا انجامید)
-در صورت به قدرت رسیدن رامنی و چالشی که او ممکن بود در رویارویی با روسیه به وجود آورد( رامنی در نطق های انتخاباتی خود بارها گفته بود روسیه بزرگترین دشمن ایالات متحده است)، امکان شکل گیری یک صف بندی نوین جهانی(وبه عبارت بهتر جنگ سرد دوم ) در نهایت، تا اندازه ای محتمل می نمود(طلیعه های این صف بندی را هم اکنون هم در سوریه می توان دید). بسیار روشن است که در شرایط محتمل این چنینی، کشورهایی چون ایران از “هدف” به “حاشیه” رانده شده و با تعریف نقش در محور روسیه(و شاید چین) همچنان بتوانندبه نقش خود به عنوان یک بازیگر فعال (و البته دیگر نه هدف اصلی) به حیاتخودتداوم بخشند.
و به عنوان سخن پایانی می توان گفت “سیاست استمرار” بر سر مساله ی هسته ای ایران و کیفیت برخورد ایالات متحده-اروپا با این موضوع، در نهایت مساله ی “فروپاشی از درون” را برای ایران به دنبال خواهد داشت. البته نبایدفراموش کرد حتا در صورت تحقق شانس اندک توافق بر سر مساله ی هسته ای، گزینه های اتهام ایران در زمینه ی “نقض حقوق بشر” و”حمایت از تروریسم بین الملل” همچنان روی میز خواهند بود. دوموضوعی که “جمهوری خواهان” اهمیت حیاتی برای آن قایل نیستند