جمهوری ولایت فقیه نیز سرخوردگی و نارضایی هواداران دیروز را تبدیل به نیروی محرکه ی نابودگری به نام “انقلاب نوین ” کرد و با آفرینش نهادهای جدید و ابزارهای جدید ، علاوه بر سرکوب مخالفان ، همه ی کسانی را که تا چند صباح پیش ، بندگان خانه زاد و رعایای “خوب” بودند حتی مورد تجاوز هم قرار داد تا نشان دهد ترور شخصیت در قالب آزار جنسی ، تاوان خودی های سرخورده و ناراضیان برگشته از انقلاب است و بدین ترتیب ، با اعمال شدیدترین خشونت ها ، از آنها درس عبرتی برای هرگونه انتقاد ، اعتراض ، عدم اطاعت محض و فره ایزدی ولی فقیه خودی های امروزین ، تصویر بسازند. تلاش رژیم ولایت فقیه اکنون و پس از مجراسازی برای گردش اطلاعات ساختگی ، حتی از نهادهای مقتضابه با کارکرد تصمیم جمعی و اجماع نظر روی برتافته و “ظاهر جمهوری اسلامی” را که زمانی از مصادیق دمکراسی و مشروعیت می خواند و تنها با آمار دهی 2% جمعیت مردم به عنوان – نه مخالفان بلکه معترضان-، هم خود را “قدیس” وانموده و هم از دشمنان، “یزید” و ” معاویه” ، “طلحه” و “زبیر” و … می سازد .
در این میان ماشین جنگی ولایت فقیه نیز لختی تأمل برانگیز است . این تأمل نیز هنگامی که در فرمولاسیون التزام سیستمیک جای می گیرد در بهترین حالت ، تنها ابزارهایی برای جنگ داخلی است و به دلیل عبور صنایع نظامی از یک دوره به دوره ی دیگر، عملا آیینه ی تمام نمای ظاهر قدرت است .
اما مهمترین سیاست ولایت فقیه در ایران،توسعه بخشی به نظام بوروکراتیک با پیکان نفوذ به سوی دشمنان و آمادگی جنگی و در ادامه برای جلب موافقت آنها برای نفوذ خود از طریق این نیروهاست.
بدین ترتیب ، سیاست دیروز که با سیاست های یکپارچه سازی ، اکنون هوش از دست رفته چنان جذبه ای می آفریند که گویی نظام مشروعیت دارد و کارکردهای به ظاهر در امور خارجی برای شهروندان، سرانجام امور خارجی و خارجیان را – در عین مشاهده ی بیرحمی و جنایت – به پذیرش و تعامل می رساند.
اکنون انسان در این سرزمین با حضور فارس ها در مرکز و اندکی محیطی تر کردها، آذری ها، عرب ها، بلوچ ها، و ترکمن ها با تناقضی که در شخصیت خود احساس می کند نمی داند:
1-خود را با افسانه ی ساختگی ایده ئولوژی جمهوری اسلامی سازمان دهد
2- جهان حقیقی را در غایت منطقی خود به عنوان الزام پرهیز از تناقض ، برگزیند
3- با اجتناب از هر اقدام قدرت محور ، در موقعیت یگانه ی مغایرت با عمل سیاسی قرار گیرد و بدین ترتیب غایات پیش رو را منطقا به جان پذیرد و یا سرزمین اش را برای تمامیت خواهی بگذارد و با تقلید ظاهری از شهروندان یک حکومت مقتدر و البته هویتی متفاوت ، منطقی دیگر به خود بپذیرد
انسان ایرانی در هر سه حالت، با نیمی از وجود خود یگانه خواهد شد .
اکنون باید با این باور، پای در عرصه گاه گذار که انسان می تواند خودش را پیدا کند و با آغاز گفتگوی مجدد با خود ، خطوط اندیشه اش را به فرآیند سازندگی اش بپیوندد.
باید با این باور که با خشونت نمی توان به جنگ تمامیت خواهی رفت و خشونت را تعدیل یا متوقف کرد “اقدام مدنی” را به عنوان رویکردی برگزید که با تعریف مصادیق ، تدوین برنامه، اجرا و بازخورد “اقدام مدنی” و عمل اندیشیده و سازمان یافته – فارغ از هر گونه خشونت- برای آغازی نوین ، فرصتی یافت که از این پایان، سربلند بیرون آمد و آن را دست مایه ی ورود به جهان جدید ، جهانی از جنس “خود هویت” مبتنی بر باورهای بنیادی و بر اساس قواعد گفتمانی به صورت عمل و نظم ساخت.
توضیح: این نوشتار، پیشتر، به عنوان مقدمه ی تشکیل “جبهه ی اقدام مدنی کردستان”، آماده شده بود. برای اطلاع بیشتر ر.ک به صفحه ی”جبهه ی اقدام مدنی کردستان”
تمامیت خواهی جمهوری اسلامی و اقدام مدنی (بخش دوم و پایانی)
August 1, 2011
3 Mins Read
504
Views