آلیس در سرزمین عجایب و “ما”
آلیس گمشده ای دارد:
“من کیستم؟ به راستی که این چیستان بزرگی است”
و به دنبال آن می رود.
اما با چند مشکل بزرگ، روبرو است:
-با سرعت تغییرات مواجه می شود
-چیزهایی را که آموخته است نمی تواند مورد استفاده قرار دهد (فقط خوانده است اما یاد نگرفته است، به یاد می آورد اما نمی تواند)
-به قوانین بزرگسالان اهمیت می دهد
-زندگی او با قوانین مشخص اداره می شود
-حتی هنگام سقوط هم، مسیرها را سوال نمی کند مبادا به بی توجهی متهم شود
-چنان در دلبستگیهای خود غرق است که همواره دیگران را میترساند یا میرنجاند
-او همیشه به سبب اشتباهاتش،خودخواهی میکند
اما سرانجام به این باور می رسد:
“اینجا می مانم تا آنچه خودم می خواهم بشوم”….
آلیس به دنبال گمشده ای است، او به دنبال یک نیروی ذاتی می رود که متاسفانه برای او مرده بود….
و در این میان، دو چیز مهمترین ویژگی او را تشکیل می دهند:
-قوه ماجراجويي
-کنجکاوي وجودي
او اگرچه در ابتدا گستاخی را تحمل می کند اما خجالتی و ترسو باقی نمی ماند،
یاد می گیرد چگونه خودش را کنترل کند،
یاد می گیرد بر عصبیت هایش مسلط شود،
هویت خود را درک می کند،
جامعه ی دوران خود را به باد انتقاد می گیرد،
می آموزد که بسیاری از آموزش هایی که در سیستم آموخته است بیهوده بوده اند،
یاد می گیرد که آموخته هایش هرگز به او برای درک ظلم، بیعدالتی و خشونت، کمکی نکرده اند،
و می آموزد که بقای او در گرو “داشتن هویتی پایدار” است
سرزمين عجايبي که آلیس وارد آن می شود حکم ورود به وادي معرفت را دارد، آلیس می رود تا هم حق را از ناحق جدا کند و هم خود به يک معرفت حقيقي و خودشناسي عميق برسد.
آلیس گاهی به دلیل آنچه روی می دهد نزدیک است که در داستان نبرد خیر و شر، در طرف تاریک هم قرار بگیرد اما چون سیر او به سوی روشنی است به سلامت، می گذرد
****
اما در مورد شخصیت های فرعی داستان:
اشراف زاده: آلیس قرار است با کسی ازدواج کند که چیزی از عشق نمی داند، خود او هم انسانی سرد و خشک است و دستکمی از طرف مقابلش ندارد
خرگوش: جلیقه پوشی که با خود ساعتی دارد احمق خودپسندی از طبقات بالای اجتماع است که نمیفهمد آلیس،کلفت او نیست. او همچنین از درون شرمنده است چون هم از آلیس می ترسد هم از ملکه. خرگوش پیشنهادهای احمقانه می دهد و در جلسه ی دادگاه، با پیش کشیدن مساله ی عرف، درخواست می کند که روند معمول دادگاه ادامه پیدا کند
موش: تندخو و وحشت زده، نظریات مختلف را پیش می کشد و چون می ترسد و ترسش را هم بیان نمی کند هرگز نمی تواند کمکی بکند
دودوی مهربان: تلاش می کند تا در انتخاب، هرکسی، چیزی نصیبش شود
مرغابی پدر روحانی: در پارو زدن و گشت و گذار، به آلیس کمک می کند
کرم ابریشم: تصویر تمسخرآمیز بزرگسالان خودستایی است که با نسل بعد از خود، بیادبانه و گستاخ، رفتار میکنند
کبوتر عصبی: اصرار دارد و به شدت از این دیدگاه خود دفاع می کند هرکس تخم مرغ بخورد،مار است
دوشس: او تعمدا بدی میکند،بدرفتار است مدام به هر گفتهای ایراد میگیرد تا حدی که جهالت او را مینمایاند. او گاهی جهالت را به جایی می رساند که فکر میکند که گیاه خردل،پرنده است
گربه: او بر این باور است که هر چیزی می تواند غیرمنطقی باشد. او همچنین می تواند همه چیز را بجز خنده اش محو کند
کلاهدوز دیوانه: احمق است
خرگوش ها: همیشه بزرگسالان را به تمسخر می گیرند و منطق زمان را نادیده می گیرند
ملکه ی دل ها: چنان در کنترل خشم خود بیاراده است که هرکس او را ناراحت میکند، فرمان میدهد: “گردنش را بزنید!سرش را جدا کنید!”
با آنکه ملکه صدایش رعدآساست، ولی در بیشتر موارد، ناتوان است
ملکه کمبود محبت دارد و از یک عقده عاطفی و روانی رنج می برد
در قلمرو ملکه همه نقاب بر چهره دارند و به دنبال فرصتی برای خیانت هستند
کلاهدوز: نماد تمایلات دربند است (انسان در قفس)
آليس (نسل بشريت) پس از ورود به وادي معرفت، خود را از نو ميسازد،طي فرآيندي از استيصال هميشگياش رهايي مييابد و راه و رسم زندگي صحيح را ميآموزد. او دراين سفر ماجراجويانه درمي يابد که لازمه يک زندگي خوب و در عين حال ماجراجويانه توان رويارويي با شجاعت و جسارت است. پس چه بهتر که به فکر يک زندگي سرشار از تجربه باشد.
او سرانجام هویت خود را کشف می کند، به مرزهای روشنایی و دانایی می رسد و در نبرد خیر و شر، و در دادگاه ملکه، ضمن آنکه حکم او را نقض می کند پوچی و محتوای قدرت بیهوده ی او را به زبان می آورد و با زیر سوال بردن نظم مستقر موجود، به مرتبه ی هویت پایدار گام می گذارد
****
نگاهی به آلیس در سرزمین عجایب، آغاز سفر او و تلاش برای پاسخ گفتن به من کیستم همچنین فرازونشیب هایی که در طول سفر با آن ها روبرو می شود، شخصیت هایی که در هنگامه ی سفر، به شیوه های گوناگون در اندیشه ی او تاثیر می گذارند به شیوه ای روشن می توانند نماد و نمودی برای دوران اینجا و اکنونی ما نیز باشند. هریک از ما می توانیم در جای یکی از شخصیت های داستان نشسته باشیم و همچنین کسانی را که در اطراف ما هستند به شیوه ای با کاراکترهای موجود مقایسه و برآورد کنیم.
نهایت آنکه تو نمی توانی به اراده دیگران زندگی کنی، باید خودت تصمیم بگیری و پیش بروی….
توضیح: آلیس در سرزمین عجایب، نام کتابی است که لوئیس کارول در سال ۱۸۶۵ میلادی منتشر کرد. این کتاب داستان خیالی سفر دختری به نام آلیس را تعریف میکند که به دنبال خرگوش سفیدی به سوراخی در زمین میرود و در آنجا با ماجراهای عجیبی روبه رو میشود
منبع:
1.آلیس در سرزمین عجایب، ترجمه م.واعظی
2.ویکیپدیا
3.وبسایت نقاد
“تو نمیتوانی به اراده دیگران زندگی کنی، باید خودت تصمیم بگیری”
October 20, 2015
4 Mins Read
274
Views