اندکي اگر ژرف تر به “ايراني گريزي ملت کرد” دقت کنيم يک حقيقت ديگر نيز به چشم خواهد آمد:
هنگامي که “ناامني” و “احساس عدم اطمينان” رخنه مي کند ديگر هيچ وقت، هدايت رابطه، “اطمينان بخش”، “انديشه مند” و “پايدار” نخواهد بود.
بسيارروشن است که اين “ناامني” هم نتيجه ي اجتناب ناپذير رابطه ي تعادل و شيفت کردن آن به اين حالت ها ازسوي يکي از بازيگران و يا هردوي آنهاست:
-“تلاش همه جانبه و سيستميک براي تسليم کردن ملت کرد” و “حرکت انديشه و اقدام ايراني به سوي اقتدار مطلق”
-“هدايت رابطه به سوي فرمانبرداري مطيعانه ي ملت کرد” و “پروژه گذاري سلطه گري در همه ي اشکال آن توسط هويت ايراني”
-“کوشش براي محو خودساماني ملت کرد” و “خودسازماني فعال ايراني انديشي در تمامي ابعاد و اشکال”
از اين لحظه به بعد، ادامه ي هرگونه رابطه اي بي هدف و تداوم هرگونه شراکتي بي معنا خواهد بود.
رابطه معناي “من فرمان مي دهم تو بايد اطاعت کني، پس ايران براي همه ي ايرانيان”، هيچ تعهدي براي “باهم ماندن” به ملت کرد نمي دهد و به دليل انحراف از تعادل، ديگر هيچ امکاني براي “تعامل” باقي نمي گذارد.
بدون هيچگونه تعصب و افراطي گري، اکنون بايد به اين پرسش، مجددا پاسخ گفت:
آيا “جدايي طلبي”، داراي يک منطق استدلالي نيست؟
کاش بتوان اين موضوع را به دور از تعصبات، به يحث گذارد…..
بهزاد
مطلب بعدی