در کتاب تاریخ مقطع پنجم دبستان(صص109و110و111) چنین آمده است:
“…در این هنگام، افراد خاندان صفویه که در میان مردم محبوبیت داشتند حکومتی را تشکیل دادند و به تدریج، بخش های مختلف ایران را تصرف کردند. موسس سلسله ی صفویه، شاه اسماعیل بود. شاه اسماعیل، مذهب شیعه را مذهب رسمی کشور اعلام کرد. در آن زمان، در همسایگی غرب ایران ترکان عثمانی و در شرق ایران، ازبکان حکومت می کردند. این دو حکومت از رسمی شدن مذهب شیعه در ایران ناراضی بودند پس به مخالفت و جنگ با صفویان پرداختند.”
برای به دست آوردن یك دیدگاه درباره ی هویت تاریخ،باید از یك سلسله معیارها استفاده كرد . با توجه به آن معیارهاست كه می توان دقیقاً درك كرد ماهیت رویداد تاریخی چگونه است ؟
بسیاری از نویسندگان وابسته به رویکرد ایدئولوژیک در نظریه ی پردازی خود راجع به تاریخ ، معمولاً دچار چهار اشكال اساسی می شوند :
1 ـ بی توجهی به اسناد
2 ـ ساده انگاری مفرط
3 ـ نگرش انتزاعی به مسأله
4 ـ روش شناسی نادرست
در کتاب تاریخ مقطع پنجم دبستان(صص109و110و111) چنین آمده است:
“…در این هنگام، افراد خاندان صفویه که در میان مردم محبوبیت داشتند حکومتی را تشکیل دادند و به تدریج، بخش های مختلف ایران را تصرف کردند. موسس سلسله ی صفویه، شاه اسماعیل بود. شاه اسماعیل، مذهب شیعه را مذهب رسمی کشور اعلام کرد. در آن زمان، در همسایگی غرب ایران ترکان عثمانی و در شرق ایران، ازبکان حکومت می کردند. این دو حکومت از رسمی شدن مذهب شیعه در ایران ناراضی بودند پس به مخالفت و جنگ با صفویان پرداختند.”
در پاراگراف بعدی، در زیر تیتر “جنگ چالدران” چنین آمده است:
“شاه اسماعیل صفوی ابتدا ازبکان را شکست داد. سپس در دشت “چالدران”، با سپاه عثمانی روبه رو شد. چون عثمانی ها توپ و تفنگ داشتند، دلاوری های ایرانیان موثر واقع نشد در نتیجه قسمتی از آذربایجان به دست ترکان عثمانی افتاد اما پس از مدتی سپاهیان ایرانی، سربازان بیگانه را از سرزمین خود بیرون کردند و همه ی شهرهای آذربایجان را به ایران بازگرداندند. در نتیجه ی این تلاش ها، کشور ما از بی نظمی نجات یافت.(تعلیمات اجتماعی، بخش دوم، تاریخ، درس10، صفویه، صص109و110 و111)
نویسنده ی تاریخ مقطع پنجم ابتدایی، با استناد به کدام منبع تاریخی ادعا می کند خاندان صفویه در میان مردم محبوبیت داشتند؟
نویسنده بدون اشاره به دلایل ناراضی بودن حکومت عثمانی از رسمی شدن مذهب شیعه در ایران، اعلام رسمیت این مذهب در ایران را دلیل این ناخشنودی معرفی و در تلاش برای القاگری، این موضوع را به ذهن دانش آموز متبادر می کند که گویی، رسمیت مذهب شیعه در ایران، در کمال آرامش و صلح و با رضایت همگانی مردم ایران محقق شده است، به همین دلیل، از ابتدای پاراگراف، تلاش می کند نوعی تمایز مذهبی القاء و به تدریج این باور را بارور، نهادینه سازی و سرانجام، تثبیت نماید که این اختلاف مذهبی، از سرچشمه ی خارجی و به دلیل نارضایی سنی های عثمانی – صرفا به دلیل اعلام رسمی تشیع در ایران- ناشی شده است(به دلیل طولانی شدن کلام از شرح موضوع برادران شرلی صرفنظر می کنم)
تاریخ نویس تعلیمات اجتماعی مقطع پنجم دبستان، این حقیقت را به کلی از نوشتار خود تهی کرده است که بیش از 60درصد ایران زمین، در آغاز تاسیس سلسله ی صفویه سنی مذهب بوده اند و میلیون ها نفر در ایران آن زمان به ضرب شمشیر، مذهب تشیع را پذیرفته اند از یک سو و از سوی دیگر، یکی از مهم ترین دلایل ناخشنودی عثمانی از سلسله ی صفویه، گردن زدن صدها هزار نفر در مرکز آذربایجان(تبریز) تنها به دلیل لعنت نفرستادن به “خلیفتین” بوده است.
نویسنده در پاراگراف دوم، موثر واقع نشدن دلاوری ایرانیان در برابر تجهیزات برتر لشگر عثمانی را، دلیل از دست رفتن بخش هایی از ایران می داند؛ این در حالی است که هردو “میرنشین کرد”(میرنشین “بوتان” و “جزیره”) در آن مقطع تاریخی(1639-1514) به دلیل هراس از فتوای قتل عام(مهدور الدم شدن) مسلمانان سنی توسط علمای شیعه ی دربار صفوی، در صفوف عثمانی علیه ایران صفوی، وارد جنگ شدند و رضایت جمعی هردو میرنشین کرد، منجر به پیروزی عثمانی ها در جنگ شد.
نویسنده در بند پایانی پاراگراف دوم در دو جمله ی خبری، مدعی است که ایرانیان پس از مدتی، تمام شهرهای آذربایجان را به سرزمین خود بازگرداندند و بیگانگان را از ایران بیرون راندند اما تاریخ گواه این مدعاست که ایران در پایان125سال جنگ(البته با چند سال وقفه های کوتاه مدت)، سرانجام مجبور به پذیرش جدایی بخش هایی از خاک ایران و پیمان “ذهاب” شدند که امروزه شامل دستکم22 استان کردنشین ترکیه است.
بر اساس آنچه در ابتدای نوشتار گفته شد این نوع تاریخ نگاری علاوه بر آنکه از هر چهار اشکال “بی توجهی به اسناد” ،”ساده انگاری مفرط”، “نگرش انتزاعی به مسأله” و “روش شناسی نادرست” بهره می برد بلکه از یک قاعده ی مطمئن پیروی می کند که می توان برای توجیه این نوع تاریخ نویسی –و یا بهتر بگوییم وارونه نویسی- بدان اشاره ورزید که همانا “نقض حق دانایی” در چارچوب “دروغ گویی سیستماتیک” یک نظام تمامیت خواه است که پیاپی، در “رسانه”، “تبلیغات”- و البته “آموزش”- به ابزار “مناسب” و “متناسبی” برای تحقق شیوه ی تاریخی نگری نظام تمامیت خواه تبدیل شده است.
سنت بازنویسی و وارونه نویسی تاریخ، یکی از ینیادی ترین ویژگی های تمامیت خواهی است و در این میان ، گوهر ساده اندیش نویسندگان تمامیت محور ، كوشش ایشان در بازنویسی تاریخ ـ بر اساس مصلحت ـ و سپس بر پا كردن یك بنای فكری(تمامیت خواهی) بر پایه تاریخ بازنویسی شده بوده است که با مصداقی جز “نقض حق دانایی” قابل تاویل نخواهد بود.
منبع: خط صلح، شماره9، خبرگزاری هرانا