آبيدر اکنون، نگران اگرچه مغرور، نيک دريافته است که پيمان به کيهان بستگان، به چه سان آمده اند؟ آمده اند که ديگر بازگشتني نه، يا شاهد آزادي را در آغوش خواهند کشيد و خورشيد را تنها نخواهند گذارد يا آزادي شان به آغوش خواهد کشيد…خط سومي ها نيک دريافته اند که اکنون ديگر راه سومي وجود نخواهد داشت و آنچه هست “يا ئازادي يا ئازادي” است در اين کوره گاه ذکر…..
ازقنديل و نيکروز و ئاريز، همه يا آمده اند يا روانه اند و اين بار منزلگه ديگر سنه دژ نيست، بيجار و بهار و قروه را از سلام آفتاب تا “کامياران”-اين ياران کام-کاروانيان خورشيد، شبي به اتراق، نفس ها تازه کرده اند به نيت عروج از کبيرکوهان به سوي دريا.
خط سوميان، کناربه کنار، سيروان را در امتداد، به جستجوي “کوه دشت مقدس”-کورمه يسن-پاي پوش عشق، “پووزه وانه” ساخته اند، منزلگاه بعدي، شهري است به قدمت خود تاريخ، به بلنداي عشق،… و گواه او، فرهاد است و تبري که اتفاقا “ديشب صداي اش نيامد” و اهالي باز مي گفتند: شايد به خواب “شيرين”، رفته است اين رويا نشان….
رزم آوران نور امروز “شکر” و “عشق” و “آزادي” را مغرب، سه رکعتي در تاق بستان خواهند ساخت و فردا، صلات ظهر، “سيمره” اي خواهند شد و به آب روان اش، ايلام را به کردستان، باز گره خواهند زد.
اکنون ديگر همه جا هلهله است، قنديل مي خندد، شلماش، قهقه ها به پايين، آب افشان، مکريان، چوپي کشان، چوپي به ئاربابا و نه که روز مي سپارد و “ئاريز، ئاريز، ئاريز”، اوباتو را به مقاومت مي خواند که سيمره، امروز خورشيد نزده، “اولم يار، آخرم يار” را از حضرت اش، تنبور زنان، خود، بانگ بدرقه و عشق، رمزينه دريافت کرده است.
خبرها يک از پي يک، يکايک مي رسند که “ليلاخ” نيز مجنونيان را در بزم ليلا، حنا بسته و اينک، آزادي، ارتشي است به پهنابر سرزميني که از هر چهار سوي، افلاکيان دژنشين لرستان را اسم شب پيمانه ساخته….
خط سوم سرانجام براي آخرين بانگ مهيا مي شود، دريا دريا رزم آور، دشت ها دشت پيشمرگ و آسمان آسمان، کردستان، پيام آخرين را مي خواند، واپسين منزلگاه، ساحل نيلگونه ي خليج لر، در هورموزان، در آخرين غروبي است که مشعل رهايي، هرگز ديگر “ئاته ران کوژان” را باز نخواهد خواند، شرفخان در واپسين منزل، نامه ي شرف يک ملت را “له قه نديلي سه ربه رزه وه”، به واژگان “خون” و”جنون” و”عشق”، به وضوي يک ملت براي نماز شکر در ساحل خليج، پيش نماز خواهد بود و خداوند نشسته بر عرش، که از بامداد امروز، کتاب الفباي آموزش کردي را تا همين دوچشم برهم زدني پيش، از بر مي کرد خود به قدمگاه پيشمرگ کردستان آمده است. نماز “از قنديل تا خليج” ظهر عيد فردا، سجاده اش سه رنگ است و ذکرش، ئه ي ره قيب، قنوتش “ماوه قه ومي کوردزمان، رکوعش، ئيمه روله ي ميديا و…، و سجود و تحيت و سلام چپ و راست اش، نايشکيني دانه ري توپي زه مان، …ها له سه رپي وه ک دلير، گيانفيدايه گيانفيدا و …سرانجام، نشستن دوباره بر عرش کبريايي گهواره جنبان تمدن، گاهواره جنبان تمدن است…..
خط سوم نيک دريافته است که راه سومي وجود ندارد و آنچه هست و بايد و بايد، يا آزادي يا آزادي، از آبي قنديل تا خليجگاه آبي، ازآبي قنديل تا خليجگاه آبي خواهد بود…..
خط سوم (بخش پايانی نيست تازه ابتدای راه يک ملت است)
October 26, 2013
3 Mins Read
448
Views
