در واژه دان ذهنم، این در و آن در، به دنبال اصطلاحی، برای نامیدن این آشفته بازار واژه….
****
کلمات، به هم تنه می زنند، چشم غره می روند، گاهی هم آن گوشه ها، کتک کاری مختصری از جنس خودشان، به عبارتی دیگر، گفتمان….
برخی واژگان سرگردان، گاهی نگران و، چندتایی هم، از همان نخستین روزهای اختراع واژه، مشغول بوس و کنار،…
واژگان، برخی پایدار و استوار، جمعی بیمناک و ناپایدار، بیشترشان از بیکاری و لاقیدی، خمار و، بعضی هم کف به لب آمده، بخت برگشته، سرشار از جنون و ادبار،…
شاید می خواستند و نتوانستند، بودند و نشدند، در شور گرمی، به سردی گراییدند، خنده کنان، گریه سردادند، قهقهه زنان، هقهقه ها کردند، از لذت به رنج آمدند و، از لبخند به زهرخند،…
برخاستن و افتادن، شکنجه و عذاب، لرزیدن و تپیدن و، آخر سر، دلمردگی و، واژه ای آن گوشه ها در انتظار جنون، واژه ای آن گوشه ها در انتظار جنون….
****
اینک در این دیوانگی، نهفته ترین اندیشه ها، پیغام بگذار و بگذر سرمی دهند، اندیشه ها هم به قربانگاه جنون، در دامگه آشفته بازار واژگان،…
چه را بگذارم؟، از چه بگذرم؟!، خودم؟، اندیشه؟، واژگان؟…
****
اکنون در ژرف ترین گودال های ذهنم، کلمات، بی رحمانه، اندیشه ها را می خورند، آری! شاید، تنها اصطلاح برای توضیح این آشفتگی، ترکیبی باشد پریشان، از جنس سرگشتگی، دایره المعارف دیوانگی، دایره المعارف دیوانگی
(ب.خ)