دوشنبه 6:20 دقيقه. ديروز با وكيلم تماس گرفتم و جالب بود كه حرفهاي آقاي زارعي را تكذيب و خبرهاي خوشحالكنندهاي را تحويلم داد كه اميدوارم به حقيقت نزديك باشد. ديشب فردين مرادي به داخل بند آمد و گويا دادستاني خرمآباد با حضور فردين در زندان آنجا موافقت نكرده است و به همين سبب برگشت، و تا اطلاع ثانوي در همين جا خواهد ماند. ديروز وقتي از خواب بيدار شدم عدنان را به دادگاه احضار كردهبودند، البته اين قضيه ناگهاني و بدون اطلاع قبلي صورت گرفته بود. ولي به دليل اينكه وكيلش در جريان نبود و موفق به حضور نشده بود دادگاهي برگزار نگرديد ؛ و بهنظر ميرسد به روز ديگري موكول شده باشد. باران شديدي در حال بارش است و زمين را كاملاً تر نموده است و اگر همچنين ادامه پيدا كند ممكن است زندانيان شهرستاني را ناراحت كند، چون براي خانوادههايي كه قرار است به ملاقات بيايند به مشكل برخواهدخورد[مشكل خواهدبود]. دلم بدجوري هواي ديدن امير را كرده است و قرار شده كه بيايد. تمام اعضاي خانه به كرمانشاه رفتهاند. سادات، الهه و جواد هم از خارج برگشته كه در آخرين لحظات زندگي پدرشان در كنار بالينش حضور پيدا كنند. تنها كسي كه ميتوان بهش دلخوش بود امير است. بايد كلي باهاش حرف بزنم و راهنماييهايي را يادآور بشم؛ هرچند كه امير عاقل و باهوش بهنظر ميرسد؛ با اين حال لازم است يكسري نكات را گوشزد كنم و تا ميتوانم بهش روحيه بدم، البته با شوخي كه ناراحت نشود. هوا كاملاً روشن شده است و منتظر”بيدارباشم” ميمانم و تا وقت ملاقات لحظهشماري ميكنم. خيلي جالب است كه برق قطع شد و مشخص نيست تكليف ملاقات به كجا ميرسد.
بالاخره بعد از يك سال موفق شدم به ملاقات حضوري راه پيدا بكنم. اميربه ديدن آمد و باورنكردني بود. خيلي تغيير كرده است و اصلاً قيافهاش كلي عوض شده ولي با اين حال هنوز بچه تشريف داره. در كل خوب بود. خانواده حبيب هم به ديدنش آمده بودند و با آنها هم ديدار كوچكي داشتم و با مادرش صحبت كردم. ديدار با مادر حبيب مرا تحت تاثير قرار داد. بهش اطمينان دادم كه نگران نباشد، اما واقعاً ميتواند نگران نباشد؟ چهرهاش نشان ميداد كه در اين مدتي كه حبيب دچار چنين وضعيتي شده چقدر شكسته شده است. درصدد هستم كه يك تسيبح به رسم يادگار برايش درست بكنم. خبرهايي رسيد كه ههڤال شاكر در وضعيت بدي بهسر ميبرد و در كنار يك مشت معتاد زندگي ميكند كه هرآن ممكن است آسيبي بهش بزنند و بچهها از اين قضيه ناراحت هستيم و بدي كار اينجاست كه ما هيچ كاري از دستمان برنميآيد برايش انجام بدهيم. من، عدنان و حبيب در صورت شكستن حكم احتمالاً به شرايط ههڤال شاكر دچار خواهيم شد. سختي وضعيت ههڤال شاكر اين است كه در كشور غريبي و به شهر بدي تبعيد شده است. و هر كدام از ما سه نفر شايد بتوانيم شرايط بهتري از ههڤال شاكر براي خود مهيا كنيم چون تقريباً با وجود اخلاق و فرهنگ اين چنين شهرهايي آشنايي بيشتري داريم. اميدوارم وكيل ههڤال شاكر بتواند كاري بكند از آنجا به جايي ديگر منتقل گردد. هوا روشن شد و سعي ميكنم چرت كوچولويي بزنم. بعد از اينكه از صداي بازشدن دريچه بيدار شدم ديگه نتوانستم بخوابم.
ديروز بعدازظهر تو هواخوري با حبيب حرف ميزدم، گويا اطرافيانش توانستهاند با آقاي دكتر شريف صحبت و نظرش را را براي وكالت من جلب كردهاند، فقط بايد با آقاي نصري صحبت و ok را ازش بگيريم تا بتوانند با يكديگر همكاري داشتهباشند. من از همينجا دست آن اشخاصي كه برايم زحمت[ميكشند] و تلاش ميكنند را ميبوسم. در اين چند هفتهي اخير مدام هموطنان از خارج از كشور و در شهرهاي مختلف به راهپيمايي پرداخته و اعتراض خود را نسبت به حكم شيركو، حبيب و من را به عرض سفارتهاي ايران در آن كشورها رساندهاند. ما همه متعلق به آنها هستيم و براي هدف خاصي به اين وضعيت دچار شدهايم. آنها كه براي ما نگران هستند چه در خارج و چه در ايران بهنوعي ناراحت و غمبارند و هر كدام به شيوهي خاصي همدردي ميكنند. اميدوارم هرچه زودتر تمام مشكلات كُرد به پايان برسد و اين دور از انتظار نيست. ميبينيم كه در عراق كُردها به حق خود رسيده و جديداً هم در تركيه بهدنبال حل مسئله هستند و در آيندهاي نهچندان دور آنها هم به حق خود خواهند رسيد.
تمام عمر بستيم و شكستيم بهجز بار پشيماني نبستيم
جواني را سفر كرديم تا مرگ نفهميديم به دنبال چه هستيم
دوست عزيز!
روزگاز دست باوفاترين دوستان را ازهم جدا ميكند و تنها چيزي كه از آنها بهجا ميماند خاطرات خوش ديروزي است. پس به اميد آرزوي سعادت و خوشبختي براي شما دوست عزيز!
بي تو مهتاب شبي از از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره بهدنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.
در ميان ماهرويان جهان ماهروي من تويي
گر نترسم از خدا گويم خداي من تويي!
شيركوعليرمايي
تقديم به كاك جمشيد رفيقدوست
آرزومند آرزوهايت
دفتر خاطرات شهید احسان فتاحیان (بخش دهم)
October 11, 2012
4 Mins Read
375
Views