(نامهاي) از طرف احسان به خانواده
ميخواهم نامهاي خطاب به همهي كساني كه با من آشنا و به نوعي ارتباط داشتهاند مينويسم تا بيشتر با اخلاق و اهدافم آشنا شوند تا هيچ نقطه كوري بين من و آنها نباشد. بر پايهي اصول و عقلانيت بود كه وارد اين عرصه شدم و تمام تلاش و توانم را به كارگرفتم كه بتوانم خدمت مفيد و مؤثري را براي وطن و خلقم انجام بدهم، پس بهخاطر اينكه دچار تزلزل نشوم از يكسري وابستگيها گذشتم، وابستگيهاي عمومي را پشت سر گذاشتم بدون هيچ ترديدي، اما وابستگيهاي خصوصي را باهاش كنار آمدهام. آنهم يك مسئلهي غريزي است كه فراموشكردنش غير طبيعي است و كسي را نميشناسم كه مدعي باشد كه اين قضيه را طرد كند. خوشبختانه من خيلي كم وابستگي به افراد خانوادهام دارم به دلايل خاص.
اما بايد ديد آنطرف ماجرا چگونه برخورد خواهند كرد. من ميتوانم تخمين بزنم كه چه كساني از همه بيشتر( حتي از خود من ) بهخاطر اين روند ناراحت هستند؛ و همان افرادي كه گفتهشد از نظر احساسات و عاطفه به من نزديكاند. و من براي آنها خواهم نوشت كه تا نفس ميكشم براي سربلندي و سلامتيشان آرزو ميكنم و اميدوارم در تمام عرصههاي زندگي موفق و مؤيد باشند و با اين افتخار زندگي ميكنم كه من جانم را در اين عرصه فدا خواهم كرد و پيشنهاد به نزديكانم ميكنم كه آنها هم همچين احساسي را يدك بكشند و به هيچوجه نگران نباشند.
به هرحال درك ميكنم كه پدرم خواستار اين بوده است كه من زندگي آرام و موفقي را ميداشتم . برادرانم خوشحال بودند از اينكه پيش آنها باشم و تركشان نكنم. با تمام اين تفاسير من وظيفهي خود را در اين ديدم كه به ملتم و هويت خود و «ولاتم»، و در راه مبارزه براي آزادي شركت كنم و در اين بين از هيچ چيز دريغ نكنم. من به پدر و برادرانم اطمينان ميدهم كه خوشحال و خوشبخت هستم، چون داراي وجدان راحت و پاكي هستم و اينرا يادآور ميشوم كه فقط شما نيستيد كه نگران وضعيت و سرنوشت من هستيد و تعلق من تنها به شما معطوف نميشود. از پدرم توقع دارم كه اين مسائل را براي برادرانم تشريح و توضيح بدهد؛ چون به تجربه و سخاوتمنديش ايمان دارم و اميدوارم خودش با اين قضيه بهراحتي كنار بيايد. من اولين و آخرين نفر نيستم كه در اين راه پا گذاشتهام و اگر كشته بشم هستند افرادي كه اين راه را ادامه بدهند، شما ميتوانيد تصور كنيد كه آن اشخاص، فرزند تو پدر و برادران علي و امير باشند. ميتوانيد با ديدن آنها خوشحال[شويد] و احساس غرور كنيد؛ همچنان كه خانوادهي شهيدان به افرادي چون من افتخار ميكنند. پيشنهاد ميكنم اين قسمت از گفتهها را فراموش نكنيد چون حايز اهميت است. تشكر ميكنم از پدرم كه به تنهايي و بدون كمك مادر توانست من را به جايي برساند كه من به اين مرحله رسيدم. زحماتي كه فقط خودم ميتوانم درك كنم كه با چه سختي و بدبختي و نيروي جواني بهخاطر من كشيدهاست و تا آخر عمر مديونش خواهم ماند. و احترام به برادرانم ميگذارم كه با چه احساس دلسوزي در كنار من زندگي ميكردند. و واقفم به اين كه در نبود من چه ناراحتيهايي متحمل شدهاند و بهراستي نگران آيندهشان هستم و اميدوارم در طول زندگي دچار مشكلات عمدهاي نشوند. اين روندي است كه بايد طي شود. همينطور كه در كردستان عراق و در حال حاضر در تركيه به حل آن پرداخته ميشود و اين كه مسئلهي ما هم اگر كه بخواهيم به پايان برسد هزينهبردار خواهد بود؛ همانطور كه براي آن عزيزان بوده است. پس جاي نگراني نيست، آينده روشن خواهد بود و ما به حق خود خوهايم رسيد و آن روز بچههاي اين سرزمين به داشتن و ازخودگذشتگي چنين افرادي افتخار خواهند كرد. پس خانوادههايي كه فرزندانشان را در اين راه ميبينند بايد به تشويق آنها بپردازند.
دفتر خاطرات شهید احسان فتاحیان (بخش سیزدهم و پایانی)
October 11, 2012
3 Mins Read
365
Views