راه….
مزرهاي محدود کننده را بايد سوزاند
منطق سنجي و خردورزي را شکافت
مصلحت انديشي ها را رهايي بايد
….
آزادي را کسي با “سيستم متريک” فراچنگ نياورده
سياه انديشي، سفيد چشمي، زردخايي و، كژبيني
راهي باقي نگذارده
همه يا هيچ اشرف قوانين است
بی دردی و، تمنای تسکین را، در نبردگاه زندگی، به خاک سپرد بايد
راهي باقي نمانده
خطر ماندن در غنچه، همواره فراتر از شکفتن است
راهي باقي نمانده ديگر
“سياهي” را ديگر نه با “سپيد”
با “سرخ” بايد شکافت
راهي باقي نمانده دگر
همه يا هيچ اشرف قوانين است
همه يا هيچ
اشرف قوانين است….
(ب.خ)