وضعیت سیاسی داخلی ایران، در یکی از حساس ترین دوران های خود قرار گرفته است و خط قرمزها از هر زمان کم رنگ تر می شوند، گرانیگاه نظام هدف قرار گرفته است و تلاطم های درونی، به تدریج از عمق به سطح می آیند تا نشان دهند “جزیره ی آرامش خاورمیانه”، چندان هم آرام هم نیست و جنگ قدرتی که از مدت ها پیش آغاز شده بود به تدریج، وارد فضای عمومی خواهد شد.
اعلام سال جدبد به عنوان “اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل”، تشدید برخوردهای لفظی در عالی ترین سطوح نظام، پریشیدگی و عصبیت رهبری نظام و جنگ رسانه ای، در کنار بحران های اقتصادی و اجتماعی فزاینده، برجسته ترین نشانگان شروع یک بحران تمام عیار در ایران به شمار می آیند که حتی در برخی اظهار نظرها، “هشدار شروع یک جنگ داخلی” را در خود و با خود دارند.
هدف از این مقدمه، پرداختن به بحران های پیش روی نظام جمهوری اسلامی در این مقطع نیست بلکه بیشتر طرح برخی پرسش های سوزان است که جنبش مقاومت ملی کردستان، در این دوران و پیش از “روز واقعه” ضرورتا باید بدانها پاسخ گوید؛ پرسش هایی که اگر پاسخ عملی بایسته ای بدان ها داده نشود در فردای آغاز دوره ی جدید مقاومت مشروع ملی، به بروز مشکلات جدی در روند حرکتی “ما” منجر خواهند شد.
روی سخن در اینجا بیشتر با احزاب کردستانی است و طبیعتا آنچه به عنوان پرسش طرح می شود تنها یک پرسش نیست و پاسخی از درون با خود دارد.
به باور من، احزاب کردستانی، باید با این پرسش ها روبرو شوند و پاسخ درخور آنها تنها “اقدام” آنها در رفع چالش های پیش رو می تواند باشد. در اینجا مخاطب، یک حزب خاص نیست و اگر از واژه ی “حزب” استفاده می شود یک عبارت عام و همچنین اشاره به موضوعاتی است که به صورت عمومی، کم و بیش، همه ی احزاب کردستانی را دربرگرفته است. به باور من، پاسخ گفتن به این پرسش ها در هر سه سطح “نخبگان”، “جامعه” و “حزب” با توجه به آنچه پیشتر اشاره شد یک ضرورت غیر قابل اجتناب است و هرگونه بی اعتنایی به آن می تواند به بروز بحران های جدی منجر گردند.
****
چرا حزب در سطح اصول خود رفتار نکرده است؟
چرا حزب چیزی نو در سطح ابتکاری به وجود نیاورده است؟
چرا حزب نتوانسته است یک الگوی جمعی ایجاد کند؟
چرا حزب بیش از آنچه باید، به تعلقات درون گروهی اهمیت داده است؟
چرا حزب نتوانسته است یک نهاد معرفتی نمونه به وجود آورد؟
چرا حزب، از همان شیوه های قدیمی و سنتی استفاده کرده و بر منطق و شیوه های آن پافشاری می کند؟
چرا پوشیدن لباس قدیم، مسلط شدن با ابزارهای قدیم و اداره کردن حزب با عقلانیت قدیم، همچنان دنبال می شود؟
چرا حزب نتوانسته است اندیشه ها و متدهای نوین را در شبکه ی واقعیت های عملی وارد کند؟
چرا حزب نتوانسته است به سمت طرح ها و برنامه های روشن در حوزه های گوناگون حرکت کند؟
چرا حزب نتوانسته است لدبیات سیاسی جدیدی خلق کند؟
چرا حزب به متن های سیاسی روی آورده است که که هرکس وارد آن می شود بلعیده خواهد شد؟
چرا بقا در قدرت، مهم تر از دگرگون سازی و حرکت به سمت یک حیات جدید و یک فرهنگ جدید بوده است؟
چرا قدرت در عمل، عملا به سوی یک قدرت ارتجاعی پیش رفته است؟
چرا چاپلوسی و فریبکاری و انحصار طلبی، و طرد و تکفیر کردن و خائن پنداشتن، به یک “فرهنگ فراگیر” تبدیل شده است؟
چرا حزب در بسیاری موارد “تبلیغات ساده اندیش” را به عنوان یک سیاست رسانه ای ترجیح داده است؟
چرا پیش برد حزب و در ادامه جامعه به سمت یک روند جدید و رو به جلو، اغلب شکست خورده است؟
چرا در بسیاری موارد، حرکت حزب، حرکت ملی را فلج کرده و آن را از کار انداخته است؟
و چرا اعضای حزب، در بسیاری موارد نیز در بازتولید نابهنجاری ها نقش داشته و حتی ایفای نقش هم نموده اند؟
هر کشور، تشکل، سازمان یا حزب، اگر با اندیشه های کوچک تفسیر شود کوچک خواهد شد و موضوع زمانی فاجعه بار خواهد شد که همین اندیشه های کوچک، به نوعی به “انحصار حقیقت” نیز دامن بزنند و از موضعی بالاتر و برتر با موضوعات برخورد کنند.
همین امروز باید شروع کرد که فردا دیر است؛ اگر غیر این باشد راهی جز بازگشت به عقب و فروافتادن در جهنم نخواهد بود….
سخنی با احزاب کردستانی و طرح چند پرسش
April 11, 2016
3 Mins Read
482
Views