از شب مستی تا خمار بامدادان، پويه کنان
از شهاب ریزان نیمه شبان تا صبحدم، قدم زنان
اندیشیدن و دم نزدن
بر قلم تب کرده نهیب زدن
بر لوح ملتهب خط کشیدن
بلکه تو را از دل به لوح، رقم زدن
از دل به لوح، رقم زدن….
سرانجام
همان داستان آتش و نَیستان شدن
نَيستان و نيستان، شدن
نَيستان و نيستستان، شدن
فرجام
اندیشه و لوح و قلم به آتش دل سوختن
اندیشه و لوح و قلم، به آتش دل سوختن…