من فرمان می دهم، تو باید اطاعت کنی، پس ایران برای همه ی ایرانیان
سال هاست زیر بار این گفتار عظیم و فراگیر خفه شده ایم، هیچ جایی برای زبان خود و استیفای حقوق خود پیدا نمی کنیم، همه جا مارا از سخن گفتن باز می دارند چون به زعم آنها ضمایر را به لغزش وامی داریم. ما که روزی خود را به عنوان انسان و تجلی او، فاعل می دانستیم اکنون دربند، شکننده و حساس شده ایم. ما اکنون موجوداتی نامطبوع هستیم که در برابر گروهی که بی بصیرت و بی هیچ ملاحظه ای به پیش می تازند-البته تصور می کنند به پیش می تازند- به موجوداتی منفعل تبدیل شده ایم. این جماعت به نام رهبران اپوزيسيون و مدیر و تصمیم ساز و تصمیم گیرنده و مجری و ناظر همه چیز را با سخن و اعمال خود زیر می گیرند و در هم می شکنند، برخوردی به شدت تلخ و گزنده دارند، آزار می دهند و عصبانی می کنند، از حد خود تجاوز می کنند، دسیسه چینی می کنند، همیشه طلبکارند، می ترسانند و تهدید می کنند، این گروه هیچ محدودیتی برای خود قائل نیستند و بعدها حتی از بی وفایی و ناسپاسی و نمک نشناسی هم ابایی ندارند.
اتفاق بی وفایی و ناسپاسی و نمک نشناسی از ویژگی های اصلی برای ارتقا در سطوح مختلف تصمیم سازی و تصمیم گیری در مناسبات اجرایی می تواند باشد. این جماعت دایم مغرضانه و با بدبینی، “ديگري ناخود” را از ریخت می اندازند و با هزار و یک ترفند توهین آمیز و برخورنده، تلاش می کنند تا “غیرخودی” را در بی خبری نگه دارند و او را تنها از چیزی باخبر سازند و به آگاهی وادارند که تنها خود به اطلاع او می رسانند. اینان رقیب امروز-و احیانا هم رزم یا یار دیروز- را چنان از میدان به در می کنند که تا ابد در دام بیداد ایشان اسیر بماند و از او موجودی قابل ترحم بسازند. این مدیران امروز که سال های رسیدن به این مناصب در اضطراب انتظار به سر برده و قربانیان خود را نذر موفقیت های خود کرده اند، حتی هم قرانان خود را از لذت یک نور محروم می کنند تا چشم های رقیب هرگز به نورهای محرمانه روشن نشود و آن گاه که رقیب یا رقیبان را از میدان بیرون راندند آنگاه با تملق و چاپلوسی به آستان مافوق-دست به سینه- و زورگویی و ستم مادون-دست به کمر- خود به تدوین کنندگان، مفسران و مجریان قانون تبدیل و در حالیکه هیچ محدودیتی برای خود و وابستگان سراپاگوش و چشم بسته قایل نیستند، خشم و تهدید و اتهام به دیگری ناخود را برای گستردن دام “از میان برداشتن دیگری به هر قیمت ممکن” ابراز می کنند.
دمکراسي خواهي اين جماعت نيز بسيار تامل انگيز است، بزرگترين نظريه پردازان دمکراسي هستند و از همه چيز دمکراسي و دمکراسي خواهي سخن به ميان مي آورند، اما آنگاه که سخن “حق تعيين سرنوشت براي مليت هاي ايران” به ميان مي آيد، برمي آشوبند، از خطر واهي تجزيه مي گويند و…
اندکي بيشتر اگر بگوييم حتا سزاواري “ملت بودن” را نيز برنمي تابند و با اين قوم و آن قوم خواندن کرد و آذري و عرب و بلوچ و ترکمن، خواسته هاي به حق ايشان را به حداقل ها فرومي کاهند
ما دیری است از واگشت این ضابطه آگاه شده و دریافته ایم که ضامن بقا در این ادعا از دمکراسي و جمهوري خواهي، تنها گوش بودن است و چشم فروبستن. ما دیری است از واگشت این ضابطه آگاه شده و دریافته ایم که چشم بودن در نگاه مدعيان دمکراسي خواهي ايراني، سزایی نابخشودنی است و دیری است دریافته ایم که ضابطه و قانون، یعنی ایران برای همه ی ایرانیان یک معنا بیشتر ندارد: ” من امر می کنم توباید اطاعت کنی، پس ایران برای همه ی ایرانیان”. و اکنون وحشت زده ایم از این واگشت. واگشت موحشی که کرامت انسان ها را بر باد خواهد داد. آری به نام این شعار تهی از شعور، چگونه عزت و کرامت انسان ها بر باد فنا می رود.
مدعيان دمکراسیخواهی ايرانی از فردای ايران چه میخواهند
April 25, 2012
3 Mins Read
444
Views