(دوران تصمیم گیری روزمره گذشته است، در جهان امروز، کسی که در شطرنج سیاست و زندگی برای 7 حرکت پیش بینی کرده باشد به کسی که برای 8حرکت از پیش اندیشیده است خواهد باخت. پس بسیار بدیهی نیز خواهد بود که در چنین جهانی، آنکه با سیاست و زندگی، تخته نرد بازی می کند دیر زمانی پیش، مرده است…..)
پاسخ در یک کلام این است:
اساسا نه پروژه ای وجود دارد و نه پروسه ای، ملت کرد همچنان در عصر “تصمیم گیری های روزمره (day to day discussion) است”
فاقد هرگونه پروژه برای آینده است
موضوعی به نام “آینده پژوهی”(future study) نزد ما فاقد اعتبار و اساسا فاقد معناست
هیچگونه استراتژی نداشته ایم تا ادعا کنیم استراتژی امروز کارایی لازم را دارد
تاکتیک هم به معنای علمی کلمه نزد ما محلی از اعراب نداشته و ندارد
****
اگر کنگره ی ملی کرد، مرده به دنیا می آید
اگر قربانی منافع حزبی می شود
اگر احزاب ما هنوز هم در عصر 20*20 ایام می گذرانند
اگر احزاب ما به جای تصمیم گیری، تنها تحلیل و تفسیر(البته در اکثر موارد تعبیرها و تفاسیر نادرست) می کنند
اگر در زمانی که تشکیل یک جبهه ی واحد کردستانی، حکم نفس کشیدن پیدا می کند اما بازهم بر طبل انشعاب و تداوم جدایی می کوبیم
اگر ادبیات احزاب ما بوی نا می دهد
اگر مدیریت در احزاب ما انحصاری می شود، خانوادگی می شود، قبیله ای می شود
اگر بعد از دو دهه حکومت در بخشی ازکردستان، هنوز هم از مدیریت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی یک منطقه خودمختار ناتوانیم
اگر تمام توان سیاسی ما، معناکردی جز تلاش برای نابود کردن یکدیگر نیست
اگر نسخه ی فردا را همواره بر اساس تصمیمات دیروز می پیچیم
و اگر از به راه بردن خود نیز ناتوانیم دیگر
و اگر هنوز هم نمی توانیم فلسفه ی رهایی ملی خود را تدوین کنیم
یا اگر تدوین کرده ایم از عملی ساختن آن ناتوانیم
اگر با شعاری آرمانی شروع می کنیم و به شهروندی درجه دوم راضی می شویم
اگر هنوز هم پسوند گروه سلطه را بر نام احزاب خود با افتخار یدک می کشیم
و اگر هنوز هم در بهترین حالت، کردی می اندیشیم و هرگز نتوانسته ایم کردستانی اندیشه کنیم
به باور من یک دلیل می تواند داشته باشد که از سایر دلایل مهمتر است:
معنای کلاسیکی که ما از خود و جهان در ذهن داریم به بزرگترین مانع در راه مشاهده ی تغییرات پارادایمیک در جهان تبدیل شده است. و این عقب ماندگی و به تاخیر افتادگی، به تعادل رسیدن ما را با آنچه در زمان و مکان روی می دهد به هم ریخته است.
ما در “بحران گذار از هویت”، گرفتار شده ایم
اما بحران گذار از هویت به چه معناست؟
بر اساس تقسیم بندی “کاستلز” از گروه های هویتی، می توان سه گروه هویتی متمایز را بر اساس کارکرد تفکیک کرد:
نخست: هویت مقاومت
هویت مقاومت همان هویتی است که منجر به سربرآوردن نهضت های رهایی بخش ملی شده است و ملت های تحت سلطه، مذاهب، ادیان و نژادهای تحت سلطه و مورد ستم قرار گرفته را به شکل گیری مقاومت و تلاش برای استقلال، تساوی، عدالت و برابری برانگیخته است. به تعبیری دیگر و همچنان که اروین گافمن می گوید “هویت مقاومت”، واکنش فعال “داغ خوردگان” برای رهایی از ستم و سلطه ی بالادستی ها است. هویت مقاومت، پاسخ به من کیستم گروهی از انسان هاست که به هر دلیل، توسط نهاد قدرت طرد شده و بی ارزش دانسته شده اند.
دوم: هویت مشروعیت بخش
هویت مشروعیت بخش توسط نهادهایی مانند جامعه، خانواده، دولت، نهاد مذهبی و عصر اطلاعات ایجاد شده و به گروه هایی از انسان ها که با پشت یر گذاشتن هویت مقاومت، خود را به عنوان یک گروه مستقل به جهان شناسانده اند مشروعیت می بخشد و به این باهم بودگی، رنگ و بوی عقلانی می دهد.
سوم:هویت برنامه دار
اما در مورد هویت برنامه دار باید گفت اگر فعالان اجتماعی بتوانند با استفاده از آداب و رسوم و مصالح فرهنگی موجود در ذخیره ی آیینی و ملی و نژادی و فرهنگی خود، هویت جدیدی بسازند که موقعیت آنها را از نو تعریف کند هویت برنامه دار شکل می گیرد. هویت برنامه دار تا آن جا می تواند جلو برود که حتی منجر به تغییر شکل ساختار اجتماعی نیز بشود.
****
بر اساس تعریفی که از سه گروه هویتی متمایز ارائه شد می توان گفت کردها در شرایطی که عصر هویت مقاومت را با تمام رنج ها، مصیبت ها و هزینه ها گذرانده اند اما هنوز نتوانسته اند وارد عصر “هویت مشروعیت بخش” شوند و همچنان با تکرار ادبیات، رفتار و کلیشه های دوران “هویت مقاومت”، فاقد توانایی لازم برای ادراک نظام مند و نیز تفهیم خود به جهان معنا هستند.
به عنوان مثال، کردها در عصر هویت مقاومت، به دلیل تحت سلطه بودن، انکار هویت، انکار بودباش “ملت” به عنوان مفهوم سیاسی و حقوقی و رویارویی با تهدید از میان رفتن، “من کرد هستم”، “من ملت هستم” و… را به درستی انتخاب و نقش آفرینی کرده اند و بر اثر اتخاذ همین رویکرد سرانجام-اگرچه بسیار دیر-اکنون جهان را به قناعت “کرد بودن” و “ملت بودن” رسانیده اند اما به دلیل ناتوانی یا غفلت از ورود به عصر “هویت مشروعیت بخش”، هنوز هم هنگامی که با این پرسش مواجه می شوند که:
چه می خواهید؟
در پاسخ می گویند:
من کرد هستم
و در پاسخ پرسشی دیگر:
می دانیم که کرد هستید؟ و می دانیم که ملت هستید و می دانیم که تمام حقوق مترتب بر یک ملت برای شما نیز
قابل پادار کردن است اما بگویید چه می خواهید؟
بازهم فریاد می زنیم:
من یک کرد هستم
و به همین دلیل بسیار ساده است که جهان امروز نیک دریافته است که غایت برای کردها، تشکیل یک سرزمین مستقل و یک کیان ملی است اما کردها خود هنوز طرحی برای عملی ساختن آن ارائه نکرده اند.
جهان همچنان در انتظار کردهاست که وارد عصر هویت مشروعیت بخش شوند و فراتر از آن، بلافاصله، پای در عصر “هویت برنامه دار بگذارند” اما این خود ما کردها هستیم که همچنان، در عصر هویت مقاومت، بازیگر نقشی همان عصر هستیم و این عقب ماندگی و به تاخیر افتادگی، به تعادل رسیدن ما را با آنچه در زمان و مکان روی می دهد به هم ریخته است. بحران گذار از هویت، اکنون، بزرگترین و البته هراس انگیزترین بحران پیش روی ما است.
دوران تصمیم گیری روزمره گذشته است، در جهان امروز، کسی که در شطرنج سیاست و زندگی برای 7 حرکت پیش بینی کرده باشد به کسی که برای 8حرکت از پیش اندیشیده است خواهد باخت. پس بسیار بدیهی خواهد بود که در چنین جهانی، آنکه با سیاست و زندگی، تخته نرد بازی می کند دیرزمانی است که مرده است…..
توضیح:دوست و استاد بزرگوار و پیشمرگ دیرین کاک هوشنگ، این پرسش را بر دیوار من نوشته اند. پرسشی که شاید بسیار طرح شده اما کم تر پاسخی بدان داده ایم.
امیدوارم دوستان و نخبگان عزیز کرد نیز هریک به فراخور زاویه ی نگاه و تخصص خود به این پرسش پاسخ دهند
” ملت کرد در چه مرحله ای از پروسه حق طلبی است و آیا استراتژی امروز کارایی لازم را دارد و یا باید به تغییر تاکتیکتها اندیشید؟
December 22, 2013
5 Mins Read
515
Views