“ناهمنوا” براي آن که نشان دهد با بقيه “همنوا” است مهمترين کاري که به نظرش آمده نوشتن عاشق نامه ای بوده که، در پایان آن، عاشقانه ي خود را امضا ، و یا اثر انگشتی از حقیقت در پای آن زند،…،
ناهنموا اما، هميشه مي داند نه عشقی هست، نه کاغذی، نه جوهری، نه دستی و، نه انگشتی…،…، ناهمنوا بايد ناهمنوا بماند.
تازه دارم می فهمم
ناهمنوا، به ارتکاب گناه بزرگ “وفاداری به حقیقت”، محکوم به رنج تا “ابديت”، با مجازاتي از جنس “تنهايي” است
اين هم موضوع انشاي امروز من…..
ب.خ
