هربار هنگامي كه از تلويزيون، راديو يا يکي از شبکه هاي ماهواره اي، براي گفتگو، تماسي گرفته مي شود بي اختيار تن ام مي لرزد
با خود مي گويم:
ديگر چه شده؟
كسي را كشته اند؟
مادري را بي فرزند کرده اند؟
دختركي خوش ادا و ماماني را بي مادر؟
يا “بابايي” ديگري مانند خودم را شعر “مرا ببوس، براي آخرين بار”، به “اجرا جديد” سرود جدايي غربت و دربدري وادار؟
****
من اين نام را نمي خواهم
من اين عنوان را نمي خواهم
من نمي خواهم خبر مرگ بشنوم
خبر اعدام و شکنجه و زندان و محکوميت و محروميت و آوارگي و غربت و دربدري…
و ساعاتي بعد، چوبه ي دار و “آخرين ديدار” و “شكنجه” و “طناب اعدام”…. را تحليل کنم.
من اين بي معلم ماندن ها را دوست ندارم
نمي خواهم از کولبري که در تنهاترين تنهايي کوهستان، سينه به گلوله مي سپارد سخن بگويم
من نمي خواهم از سربازي که نمي داند براي چه کولبران را مي کشد حرف بزنم
من نمي خواهم از چشم منتظر به در مانده ي دخترک کولبر که ماه هاست دلش عروسک مي خواهد چيزي بگويم
من اين بي “بابايي” گفتن ها را نمي خواهم
****
کاش مي شد روزي بپرسند به نظرشما چرا حکم اعدام در سرزمينتان براي هميشه پايان يافت؟
چرا اعتياد به مرز ريشه کن شدن رسيده است؟
از نگاه شما دليل اصلي رشد درآمد سرانه و کاهش خط فقر چه مي تواند باشد؟
چرا ديگر هيچ انساني در سرزمين شما، سر گرسنه بر بالين شب نمي گذارد؟
چرا آمار طلاق شما اين همه پايين آمده است؟
چرا ديگر خبري از سرطان در مملکت شما نيست؟
چطور شده جوانانتان ديگر سکته نمي کنند؟
مي شود بفرماييد چرا کارگر جنسي نداريد؟
چرا در سرزمين شما همه شادند؟
اين همه آزادي را از کجا آورده ايد؟
جرا اميد به زندگي ملت شما اين همه افزايش پيدا کرده؟
بيمه هاي درمان شما چرا در رده ي بهترين هاست؟
و يک بار هم بپرسند
تنها يک بار:
ملت شما اين همه خوشبختي را چگونه به دست آورد؟
….
****
چه دشوار است اين كورد بودن
چه دشوار اين كورد بودن
دشوار، دشوار، دشوار….
(ب.خ)
هنگام تماس از طرف تلويزيون، راديو يا يکی از شبکههای ماهوارهای
May 16, 2013
2 Mins Read
538
Views