“هوا بس ناجوانمردانه سرد” را
سه نسل
“پدران” و “پسران” و “نوه ها”
اسم شب “عليه ديکتاتور”، مي خوانديم “اميد”
پدران دق کردند
پسران، به “خاوران”، غروب، سرخ
فرزندان هم به نوبت، در ضيافت “مرگ سفيد”
خاکستري دود
خاکستر و دود
اين روزها
هواي زمين گرم شده است بدجور
اين زمستان شايد
“ننه سرما” را هم “ناجوانمردي” ها با خود برد
دنيارا چه ديدي
“دیگر چه داری چشم”
از مادران نمي گويم ات درد
بگذريم مادرانه هرچند
ديرسالي است مژه هاشان، برف سپيد مي ريزد
سپيد، بر سياه، نقش مي کَنَد
سفيد، بر “سياه”
نقش مي زند….
(ب.خ)