چرا ملت کرد نمي تواند ادعاي “برادري اسلامي” مسلمانان جهان را باور کند؟
( “…در دوران جنگ20ساله سلطان سليمان و شاه طهماسب، هنگامي كه سلطان سليمان دادپرور پس از سفري كوتاه به جبهه هاي جنگ با سلطان صفوي، به استانبول بازگشت مادرش پرسيد:” فرزندم چگونه شد چنين زود بازگشتي؟” سلطان در پاسخ گفت:”مادر نگران نباش. ديواري سترگ ميان امپراتوري عثماني و عجم كشيده ام.” مادر پرسيد:” چگونه در اين زمان كوتاه، چنين ديواري ساختي؟” سلطان پاسخ داد:”مادر! ديواري از گوشت و خون ساخته ام چون اداره ي مناطق ايالات هم مرز با عجم را به كردها سپرده ام.”
اين اقدام سلطان سليمان در كنار سركوب مذهبي كردها از سوي صفويه و در ادامه، سياست هاي”ادريس بدليسي” سرانجام به انعقاد پيمان نامه ي”زهاب” و نخستين تجزيه كردستان انجاميد.)
با توجه به پذيرش تقريباً سراسري آيين اسلام از سوي كردها وتاثير وتاثرات متقابل كردها ومسلمانان بر كردستان واسلام، موضوعيت اسلام و هويت كردي به عنوان بخش عمده مساله ي هويت ملي در كردستان و دين، از اهميت ويژه اي برخوردار است. اين نوشتار در سه بخش به بررسي موضوع مي پردازد:
1ـ هويت كردي ودين اسلام
آنچه از قرآن مجيد در اشاره به سرزمين وملت كرد مي توان برداشت كرد و غالب مفسران كلام بر آن صحه گذارده اند وجود حداقل دو آيه از كلام خدا در مورد كردستان وكرد است:
ـ وقل رب انزلني منزلاً مباركاً وانت خيرالمنزلين(و باز بگو پروردگارا مرابه منزلي مبارك فرود آور كه تو بهترين كسي هستي كه به منزل خير وسعادت تواني فرود آورد.) (آيه 29 سوره ي مومنون)
ـ …وغيض الماء وقضي الامر واستوت علي الجودي وقيل بعداً للقوم الظالمين( وآب به يك لحظه خشك شد وحكم قهر الهي انجام يافت واين براي رهايي از ستم قوم ستمكار بود.)(آيه ي 44 سوره ي هود)
اشارات آيات مباركه به “منزل مبارك” و”قيل بعداً للقوم الظالمين” و در ادامه، واژه “جودي” (آرارات امروزي)، اشاره به”سرزمين مبارك”، “سرزمين دوري گزيدن از ستمكاران”، يعني سرزميني است كه”جودي” در آن واقع است و اين سرزمين جز كردستان نمي تواند باشد. اين در حالي است كه قرآن مجيد در آيات خود ، تنها در سه يا چهار آيه به مناطقي كه از ديدگاه خداوند مقدس ومتبرك است اشاره مي كند.
2 ـ كرد واسلام
نشانه ها واسناد بسياري وجود دارند كه از آغاز ظهور اسلام، ارتباط مستقيمي ميان پيامبر خدا و كردها وجود داشته است. “گاوان كردي” و پسر او از نخستين كساني بوده اند كه در كنار”سلمان فارسي” و”صهيب رومي” اسلام آورده به ياري دين شتافته اند. كردها در ادامه با خدمت به آيين، فرهنگ، زبان اسلام، نظامي گري، جنگ آوري، سياست، دانش ومدنيت، حتي در بسياري از مقاطع تاريخي، هويت ديني را مقدم بر هويت ملي شمرده اند تا جايي كه امام محمدغزالي (505ـ450هجري) اشاره ميكند: روشنفكري اسلامي برچهار ستون پايه گذاري شده است كه سه ستون آن”شهرزور”، “آميدي” و”دينه ور”هستند. و ناگفته پيداست كه اين مناطق، كردنشين بوده وروشنفكران آن نيز به تبع، كرد بوده اند.
در مثالي ديگر وبه استناد اسناد تاريخي، تمام فلسفه ودانش “هلني” از شهر كردنشين “حران” به ايران وجهان اسلام منتقل شده است (حران در كنار “اورفا” ي امروز بوده است.)
ابومسلم خراساني (بانام واقعي بهزادان) در تغيير حاكميت “اموي” به “عباسي”، “صلاح الدين ايوبي” در بسط جغرافياي اسلام به اروپا و مصر، “شيخ مارف نودي برزنجي” مرشد طريقت قادري وبزرگاني چون شيخ عبدالقادر گيلاني، ويس قرني ، مولانا، ادريس بدليسي، سيد محمد مدني برزنجي ، شيخ محمد عبده، عثمان دقنه، محمد فيضي زهاوي، عبدالله بيتوشي، بديع الزمان سعيد النورسي، عبدالرحمن قره داغي، محمدجمال مارديني، حيدر ماوراني، عبدالرحمن روژبه ياني، شيخ حسن گله زردي، شيخ ضياءالدين عثمان نقشبندي، شيخ محمدخال، محمدگابوري وبسياري از بزرگان كرد ، بيش از آنكه خدمتگزار ملت خود باشند خدمتگزار اسلام به عنوان هويت ديني بوده اند. مي توان از كسان ديگري چون احمد شوقي، معروف الرصافي، جميل زهاوي، محمد تيمور، مصطفي جواد، بلندالحيدري، عايشه تيمور، خيرالدين الزركلي، محمدكردعلي، سليم بركات وفراتر از همه، عبدالباسط نام برد كه قرآن واسلام را تا به امروز همچنان زنده نگهداشته اند. شايد كلام خدا در پيش بيني خود در آيه ي 16 سوره ي فتح با عنوان”قل للمخالفين من الاعراب ستدعون الي قوم اولي باس شديد تقاتلوهم او يسلمون” كه به تفسير”حافظ عسقلاني” منظور” هم قوم الكرد المعروفين بالجلاده والشده” تعريف ضرورت اسلام آوردن كردها براي ارائه نقش و رسالت تاريخي ايشان است.
3-مسلمانان وكردها
هرچند در عصر پيامبر ، سندي براي اولويت يا ارجحيت عرب مسلمان برساير ملت هاي مسلمان شده نمي توان يافت واين روند تاپايان دوران خلفاي چهارگانه نيز ادامه دارد اما با ظهور سلطه ي امويان بر شبه جزيره ي عربستان و در ادامه سرزمين هاي اسلامي، نژادگرايي عربي نيز به تدريج بسط وگسترش يافت. اين روند در دوران عباسيان نيز ادامه يافت وملت هاي غير عرب مسلمان ، باعناوين مختلف و واژگان گوناگون دركنار رفتارهاي تبعيض آميز از اعراب مسلمان جدا شدند.واژگان”عرب مستعرب” (به معناي غيرعرب نومسلمان كه عرب زبان شده است.) “موالي” (هم به معناي عزير و هم به معناي اسير)، لزوم سواره بودن اعراب در جنگ وپياده بودن غير اعراب، واژه ي “السريه”با جمع “السراري” به معناي “خدمتكار براي خدمت شبانه”، “هجين” به معناي دورگه، “شعوبي” (ملت هاي مسلمان غيرعرب)، واژه “زنديق” وبسياري كلمات ديگر براي تعريف برتري اعراب مسلمان برساير ملت هاي غير عرب مسلمان به كار گرفته شدند. در اين ميان، كردها به عنوان نماد “جلاده” و”شده”، تحت تاثير شديدترين نگاه هاي افراطي گرايانه قرار گرفته اند. جعل داستان هايي درباره ي نفرين ملت كرد از سوي پيامبر اسلام در كتابهاي مرجع تاريخ اسلام، ناميدن كرد با واژه گاني چون “عفاريت” و “الجان”و بسياري ادعاهاي دروغين ديگر و در ادامه تحقير ملت كرد حتي در حوزه هاي اسلامي نيز از اين نگاه هاي افراطي نگر سرچشمه گرفته اند. اشاره به نكاتي چند در اين مورد ضروري مي نمايد:
نمونه ي شماره ي يك:
“ابومسلم خراساني” با نام واقعي” بهزادان” پس از تشكيل ارتشي بزرگ از كرد وفارس، به سوي بغداد حركت كرد و با برانداختن سلسله ي اموي، به حمايت از تاسيس سلسله ي” عباسيان” برخاست اما براي ملت كرد كاري نكرد وسرانجام با دسيسه اي كه تا به امروز نيز بزرگان ملت كرد را با آن به قربانگاه مي برند توسط خليفه ي عباسي كشته شد. اما موضوع بدينجا ختم نشد و”ابودلامه” شاعر عرب براي توجيه قتل “بهزادان” شعري بدين مضمون سرود: “ابامجرم هل غيرالله نعمه، علي عبده حتي يغيرها العبد، افي دوله المنصور حاولت غدره ، الا ان اهل الغدر آباؤك الكرد”. (اي پدر جرم!…آيا بايد پاداش نعمات يزدان پاك را بايد با ناسپاسي پاسخ داد؟ در دوران منصور، خيانت ورزيدي اي خيانت پيشه كه آبا و اجدادت، كرد بوده اند.)
1218سال پس از”ابودلامه”،” صلاح المنجد” در تاريخ28/12/1998 در مقاله اي با عنوان “السفاحون في تاريخنا”(جنايتكاران تاريخ ما) در روزنامه ” الحياه”، بارديگر از واژه ي “ابامجرم” براي توصيف” ابومسلم” استفاده ميكند. جالب آنكه در ميان “سفاحون” موردنظر المنجد” نامي از صدام حسين به چشم نمي آيد.
نمونه ي شماره ي 2:
تاريخ نويس عرب “المسعودي” دركتاب “مروج الذهب” و”معادن الجواهر” در مورد ملت كرد ميگويد:”كردها محصول زناي شيطان وخدمتكاران سليمان پيغمبر هستند.”
نمونه ي شماره ي 3:
شاعر عرب در مورد كردها وتهديد آنها مي گويد: “لاتحذر الحيه والعقربا احذر كرديا اذا استعربا” (از مار وعقرب هراس به دل راه مده اما از كردي كه عرب شده است بترس.)
نمونه ي شماره ي4:
پس از مرگ صلاح الدين ايوبي كه ارثيه ي او براي ملت كرد، تنها وقف اندكي به نام رواق الاكراد ويژه ي طلاب كرد شاغل به تحصيل در الازهر بود(واز زمان انوراسادات متوقف شد) مصري ها با بردن واژه ي كرد به باب استفعال واختراع واژه ي “استكراد”، جمله ي” واستكرد فلان، فلاناً”، پاداش كرد وصلاح الدين ايوبي را به بهترين وجه ممكن دادند.
نمونه ي شماره 5:
شاعر بزرگ عرب”ابوالعلا معري” در كتاب “رساله الغفران” مي گويد: “ابومسلم خراساني و خواهرزاده او”بابك خرم دين”، همچنين”خدربن كاووس” معروف به “افشين”، زنديقي بودند.” اگرچه واژه ي زنديق، ريشه ي اوستايي دارد و معرب “زنديك” است اما ازدوران عباسيان به اينسو، به عنوان معادل واژه ي” پستي” و” كافر” از سوي اعراب به كار مي رود.
نمونه ي شماره 6:
“الغجيني” شاعر عرب، پس از آزادي “موصل” توسط كردها و پايان دادن به ستم اعراب مي گويد:
” ما راي الناس لهذا الدهر مذكانوا شبها ذلت الموصل حتي الامر الاكراد فيها”(مردم اين زمانه تاكنون چنين ذلتي را به خود نديده اند كه كردها حاكمان موصل شوند.)
نمونه ي شماره ي7:
فردوسي حماسه سراي بزرگ ايران نيز در” شاهنامه” با اشاره به ملت كرد، ايشان را نوادگان كساني معرفي مي كند كه مقرر شده بود قرباني شوند اما با كمك”ارماييل” و”كرماييل” خدمتكاران “ضحاك” از مرگ رهايي يافتند و به البرز پناه بردند. اين ديدگاه مستقيما توليد و ترويج اين باور است كه كردها نوادگان فارس ها هستند.
نمونه ي شماره 8 :
در دروران هاي مختلف تاريخ ايران نيز مي توان به قتل عام، تحقير و نابودي فرزندان ملت كرد اشاره نمود. بزرگترين جنايت ها در حق ملت كرد از سوي دولت هاي مختلف ايران و به نام اسلام عليه ايشان انجام شده است. سركوب ايلات و عشاير در دوران هاي مختلف، تبعيد اجباري جمعي كردها به شمال، مركز و شرق ايران و اسكان اجباري گروه هاي زباني مختلف در مناطق كردنشين با هدف تغيير بافت جمعيتي كردستان، از مصاديق بارز اين اقرامات است.
در اين مورد مي توان به سركوب ايلات و عشاير كرد “مكري”، “بلباس”، “مرگور”،”ترگور”،”سوما”، “برادوست” “منگور” و”شكاك” اشاره نمود كه بارها قتل عام شدند، ايل”جاف” در عصر حاكميت قاجار و بر اساس توافق ايران و عثماني زنده به گور شدند(فرهاد ميرزا پس از توافق دو دولت، يك قوطي كبريت براي ديوان بيگ فرستاد كه روي آن نوشته شده بود: “اشرار جاف را بكش و سامان ايشان را به آتش بكش. كبريت فرستاده ام تا كارها را به آساني پيش ببري.”)، از سر مبارزان ميرنشين بابان كله مناره درست شد و بسياري از آنها نيز تن به تبعيد اجباري دادند. همچنين مي توان به اسكان اجباري ايل افشار در مناطق كردنشين نيز اشاره ورزيد.
از اصطلاحات و اشاراتي كه براي تكفير و تحقير ملت كرد نيز از اين دوران برجاي مانده است مي توان به”كرد يزيدي دم دار” (عالم آراي صفوي)، “كرد، معدن شر و منبع ضرر”(نامه ي شاه محمد صفوي به سلطان عثماني)، “جماعت اكراد، سبب ساز فتنه و فساد”(نامه ي عباس ميرزا به لرد استراتفورد كانينگ سفير بريتانيا در استانبول)، “فتنه جويان اكراد و ساير اهل فساد (نامه ي عباس ميرزا خطاب به عسكر ارزروم) و… سخن به ميان آورد.
نمونه ي شماره ي 9:
ترك هاي مسلمان نيز از عصر عثماني به اينسو، كردها را از نوادگان پست ترك ها دانسته و ضمن انكار هويت ملي كردها، از ايشان به عنوان” ترك كوهستان” ياد مي كنند. نمونه جالب توجه در اين باره، لزوم اشاره به نامه ي “سلطان سليمان” براي نخستين والي ترك”آميد”(دياربكر) و استفاده از اصطلاح “اكراد بدنهاد” براي توصيف كردها است.
براي ابزار نمودن كردها به نام مذهب و نابودي آنها به نمونه اي جالب توجه اشاره مي كنيم. “ملا محمود بايزيدي” مي نويسد:
“…در دوران جنگ20ساله سلطان سليمان و شاه طهماسب، هنگامي كه سلطان سليمان دادپرور پس از سفري كوتاه به جبهه هاي جنگ با سلطان صفوي، به استانبول بازگشت مادرش پرسيد:” فرزندم چگونه شد چنين زود بازگشتي؟” سلطان در پاسخ گفت:”مادر نگران نباش. ديواري سترگ ميان امپراتوري عثماني و عجم كشيده ام.” مادر پرسيد:” چگونه در اين زمان كوتاه، چنين ديواري ساختي؟” سلطان پاسخ داد:”مادر! ديواري از گوشت و خون ساخته ام چون اداره ي مناطق ايالات هم مرز با عجم را به كردها سپرده ام.”
اين اقدام سلطان سليمان در كنار سركوب مذهبي كردها از سوي صفويه و در ادامه، سياست هاي”ادريس بدليسي” سرانجام به انعقاد پيمان نامه ي”زهاب” و نخستين تجزيه كردستان انجاميد.
همچنين نمي توان از فتواي مذهبي” ملاي ختي” روحاني كرد نيز در مورد لزوم اتحاد با دولت عثماني براي جنگ عليه روس ها گذشت كه بزرگترين ميرنشين كرد(بابان) را به دليل امتناع از پذيرش فتوا به تاريخ سپرد.
نمونه ي شماره ي10:
و در حوزه ي بي حرمتي به زبان نيز نبايد از اين ابيات معروف در تاريخ صرفنظر نمود:
” اللغه العربيه هي الاولي و الاخره اما اللغه الفارسيه هي حلوه كالسكر اللغه التركيه هي آيه من آيات الفن اما اللغه الكرديه فهي خرطه الحمير”( زبان عربي سرآغاز و سرانجام است فارسي چون شكر شيرين است تركي تصويري از هنر است اما زبان كردي جز فضله ي حيوان نيست.)
نمونه ي شماره ي 11:
قتل عام ملت كرد به بهانه ي دين از دوران عباسيان تا عصر عثماني و در ادامه دوره ي صفويه، تا به امروز نيز كشيده شده و به نام “انفال” و”كفر” و”زندقه”و …، سهم ملت كرد از سوي برادران مسلمان پرداخته شده است. مساله به رسميت نشناخته شدن ملت كرد از سوي بسياري گروه ها و كشورهاي اسلامي نيز خود حكايتي است. هنگامي كه تنها سه روز از شيميايي باران حلبچه نگذشته بود همزمان سازمان كنفرانس اسلامي اقدام به اعلام بيانيه ي پاياني نمود. در اين بيانيه، به كوچكترين مسايل مربوط به جهان اسلام پرداخته شده بود، اما هرگز نامي از حلبچه و هزاران قرباني مسلمان كرد به ميان نيامد.
در مثالي ديگر، “حزب الدعوه ي اسلامي”، هرگز حق ملت كرد را به عنوان يك ملت به رسميت نشناخته و آنها را اقليت ساكن سرزمين هاي عربي مي داند. در سوي ديگر،”اخوان المسلمين” نيز به عنوان يك نهضت سياسي-آييني، همواره ملت كرد را به وابستگي به امپرياليسم متهم و حتي در مقام توجيه “ژينوسايد ملت كرد” برمي آيد….
و سخن پاياني اينکه کردها در تاريخ خونين جنبش رهايي بخش ملي خود، بزرگترين قرباني حکومت هاي مسلماني بوده اند که به نام “دين”، کمر به نابودي آنها بسته شده است…..
منبع: هويت کردي و دين، بهزاد خوشحالي، کتاب الکترونيک