چرا ايران از گفتگو با غرب هراسان است
(موضوع اصلي در اينجا ديگر مذاکره ي ايران با آمريکا يا تداوم وضعيت کنوني نيست، آنچه بايد گفت اين است که: بازي دو سر باخت براي “ايران، اين پيرمرد بيمار خاورميانه”، آغاز شده است، پيرمردي که دير يا زود، به تاريخ خواهد پيوست)
جمهوري اسلامي تدريجا به اين قناعت نزديک شده است که به سوي پايان “ذخیرهگاه های حرکت وقدرت”، مي رود و توان خود را به عنوان يک کنشگر فعال از دست مي دهد. در گستره ي داخلي، مي توان ادعا کرد حاکميت، هرگز با چنين بحران مشروعيتي رويارو نبوده است و در پهنه ي منطقه اي و بين المللي نيز، هم وجاهت ديپلماتيک خود را از دست رفته مي بيند و هم، در بازي توازن منطقه اي، فاقد نقش يک بازيگر پيشرو است.
همزمان ايالات متحده ي آمريکا، اکنون در ارزيابي خود به اين نتيجه رسيده است که مي تواند با استفاده از شرايط ويژه شده ي جمهوري اسلامي، به حداکثر “فايده” دست پيدا کند.
اما ارزيابي ايالات متحده از وضعيت کنوني ايران مبتني بر چه عواملي است:
الف:پريشاني داخلي
ب: واگرايي داخلي
پ:واگرايي منطقه اي
پ: انزواي ديپلماتيک
الف: پريشاني داخلي: در اين مورد بايد به چند نکته پرداخته شود:
-شکاف در حاکميت و نمود تدريجي تبعات ناشي از وجود کانون هاي متعدد قدرت در نظام:
اکنون مي توان به روشني نشانگان شکاف در حاکميت را ديد. ناهماهنگي در تصميم سازي ها، تداخل وظايف، طرح اختلافات به صورت علني و رسانه اي کردن آن، ظهور روزمرگي در برنامه هاي اجرايي و مهمتر از همه، ادعاي مالکيت و پافشاري بر حقانيت از سوي هر يک از کانون هاي قدرت، نمايي غيرقابل انکار مي نمايد. پيش تر، حضور رهبر ايران به عنوان مرشد اعلي و به بياني ديگر، “فصل الخطاب”، در بسياري موارد، نقطه پاياني بر اختلافات و شکاف ها مي توانست باشد اما اکنون شکاف ها از يک سو چنان گسترده اند که رهبر به تنهايي نمي تواند پوششي از جنس مصلحت بر آن بگستراند و از سويي ديگر مشروعيت رهبر نيز رو به نقصان گذارده است.
-تحريم هاي ويرانگر: براي کشوري که در دوره ي ده ساله ي اخير، ارز ناشي از فروش ذخاير نفت، دولت را به “بيماري هلندي” گرفتار ساخته است در کنار فقدان مديريت کارامد اقتصادي که مهمترين ويژگي آن بي برنامگي و عدم درک درست از علم اقتصاد مي تواند باشد، وضع شديدترين تحريم ها در يک سال اخير، ايران را درمسير سقوط با شيب نزولي تند قرار داده است.
– بحران هاي عميق اجتماعي و فرهنگي: آنچه در ايران مي گذرد خبر از حرکت به سوي فروپاشي اجتماعي و فرهنگي مي دهد. اکنون ديگر هيچ داده ي آماري در حوزه هاي اجتماعي و فرهنگي به سود ايران نيست. بحران اجتماعي و فرهنگي ديگر به چنان درجه اي رسيده است که حتي عناصري از حاکميت نيز مرحله ي ورود به “اخطار قرمز” را به عنوان يکي از مهمترين تهديدهاي پيش روي ايران، وارد گفتمان روزانه نموده اند.
ب: واگرايي داخلي: مهمترين دو مساله اي که در اين چارچوب بايد بدان پرداخته شود ابتدا واگرايي مردم به مثابه مجموعه ي ايران و ايراني از “حاکميت”و ديگري واگرايي “مليت” هاي ساکن ايران از ” سيستم ايراني” است.
-واگرايي مردم به مثابه مجموعه ي “ايران” و “ايراني” از “حاکميت”: مردم ايران اکنون از هر دوران ديگري در جمهوري اسلامي، از وضعيت موجود ناراضي هستند. شکاف ميان نظام و مردم هر لحظه بيشتر و حتا همچنان که مصطلح است “دايره ي خودي ها، تنگ و تنگ تر مي شود”. نظام ديگر نمي تواند مطالبات فزاينده ي مردم را در عرصه هاي عمومي با ايدئولوژي حاکم، پاسخ گويداز يک سو و از سوي ديگر، بسياري از مطالبات “اينجا” و “اکنوني”مردم به طور کلي در تعارض با ايدئولوژي موجود است. به همين خاطر، پيوند مردم ايران با حاکميت، با گذشت زمان زاويه دارتر مي شود.
در اين ميان بايد به موضوع ديگري اشاره نمود که از اهميت کمي برخوردار نيست و آن، از دست رفتن تدريجي “مشروعيت نظام” است. ايراني اکنون به خوبي دريافته است که ارکان نظام چنان غرق فساد و تباهي گشته اند که ايدئولوژي، تنها همان تعبير “افيون توده ها” را به اذهان آحاد شهروندان متبادر مي سازد و دستگاه قضاوت نيز به تار عنکبوتي تغيير ماهيت داده است که حشرات کوچک را مي خورد و به حشرات بزرگ-يا بهتر بگوييم حلقه ي خودي ها- اجازه ي عبور مي دهد.
– واگرايي “مليت” هاي ساکن ايران از ” سيستم ايراني”: مليت هاي ايران اکنون ديگر نه به طور کامل اما تا حد بسياري، تمايل خود را به مرکز از دست داده اند چرا که اساسا ديگر، نه “تهران” را مرکز مي دانند و نه خود را “پيرامون”. مليت هاي ايران، هويت خود را بازيافته اند، خود را همچون خود مي پندارند، چون خود(در تمامي حوزه ها) حضور و مشارکت دارند،به مثابه خود، به ارزيابي مي پردازند و ويژگي هاي رفتاري ايشان، به مثابه يک ملت، نمود پيدا مي کند. شدت واگرايي از مرکز به گونه اي است که اکثريت غالب شهروندان از مليت هاي ساکن ايران، اکنون حتا دمکراسي را در نظام احتمالي آينده ي ايران، براي دستيابي به حق تعيين سرنوشت ملي خود، دنبال مي کنند. مرزهاي ذهني تشکيل شده در ميان مليت هاي ايران، بيش از هر زمان ديگر به عينيت نزديک شده است و هرچه از عمر نظام جمهوري اسلامي مي گذرد بر شدت اين نوع واگرايي افزوده مي شود.
پ:واگرايي منطقه اي: به جرات مي توان گفت “ايران”، اکنون يک جزيره ي تنها در خاورميانه است. تقريبا کشوري در منطقه وجود ندارد که در مقاطع گوناگون با ايران و بر سر موضوعات گوناگون، گرفتار چالش نشده باشد. تروريسم، پيش از هر مفهوم ديگري در مورد کارويژه ي سياسي ايران کاربرد دارد. اتهام جاسوسي در کشورهاي منطقه با هدف تقويت نيروهاي راديکال، تلاش براي براندازي رژيم هاي منطقه، صادرات اسلحه به صورت غيرمجاز به نيروهاي تندرو اسلامي، و مهم تر از همه، پشتيباني بدون چون و چرا از رژيم سوريه، ايران را به دشمن بالقوه ي تمامي کشورهاي خاورميانه تبديل کرده است. در کنار اين موضوع، تهديد يک جمهوري اسلامي هسته اي نيز در کنار تحريم هاي فزاينده، واگرايي ايران را به شرايط کم سابقه اي در تاريخ روابط منطقه اي اين کشور تبديل نموده است.
ت:انزواي ديپلماتيک: همه ي عواملي که در موارد بالا بدان اشاره شد به علاوه ي آنچه ايران، از ابتداي انقلاب تاکنون، به روش آزمون و خطا در پهنه ي بين المللي انجام داده اکنون وضعيتي را به وجود آورده است که در بيشتر مناسبات ديپلماتيک، هزينه هاي رابطه، افزون بر فرصت ها است و شکاف هزينه-فايده در ديپلماسي ايراني، با يک ضريب فزاينده به زيان ايران تغيير مي کند. علاوه بر آن، تحريم هاي اعمال شده بر روي ايران بر اثر پافشاري اين کشور بر مساله ي هسته اي، به “پديده ي انزواي سيستماتيک ديپلماسي ايراني” منجر شده است.
****
ايالات متحده ي آمريکا تمامي موارد فوق را به خوبي مي داند و نيک دريافته است که مسير حرکت ايران و نظام حاکم بر آن-صرفنظر از معادلات ناگهاني- سقوط و سرانجام فروپاشي است و به همين دليل، در شرايطي ايران را به مذاکرات و گفتگوهاي مستقيم فرا مي خواند که يقين دارد پذيرش يا عدم قبول اين پيشنهاد، کفه ي ترازوي منفعت را به سود اين کشور سنگين تر خواهد کرد.
ايران علاوه بر مساله ي هسته اي، دو مساله ي بسيار مهم ديگر نيز با جامعه ي جهاني دارد: “تروريسم دولتي” و “نقض سيستماتيک حقوق بشر”. دو موضوعي که حتا به فرض توافق بر سر مساله ي هسته اي(که من آن را بعيد مي دانم)، در ذات مايه ي جمهوري اسلامي به عنوان يک نظام تماميت خواه و ايدئولوژيک که از همان ابتدا با داعيه ي صدور انقلاب به منطقه و جهان و همچنين نابودي اسراييل نضج پيدا کرد با هيچ ابزاري بجز نابودي جمهوري اسلامي قابل تغيير و يا اصلاح نخواهد بود.
موضوع اصلي در اينجا ديگر مذاکره ي ايران با آمريکا يا تداوم وضعيت کنوني نيست، آنچه بايد گفت اين است که: بازي دو سر باخت براي “ايران، اين پيرمرد بيمار خاورميانه”، آغاز شده است، پيرمردي که دير يا زود، به تاريخ خواهد پيوست….