چیزی به “طاعون” نمانده است
شهر، بی حرمت
چهره ها غیرواقعی
سایه ها، واقعیت
ریشه ها راکد
ساقه ها خشک و
زمین مرده
شهر، بی حرمت، چهره ها غیرواقعی، سایه ها، واقعیت
چیزی به “طاعون” نمانده است
****
ترس، همه را به صورتکی مبدل کرده است
همه، ترس را به هم نشان می دهند و
قهرمانان پوشالی هم ترسوتر از همیشه….
شهر، بی حرمت، چهره ها غیرواقعی، سایه ها، واقعیت
****
آدمیان، همیشه در پسا خورد
غرق در خاطرات ناتمام و
نقاب های مرگ بر چهره
شهر، بی حرمت، چهره ها غیرواقعی، سایه ها، واقعیت
****
زباله ها انباشته
زندگی، نیمه افراشته و
سیم های خاردار، همه جا گذاشته
شهر، بی حرمت، چهره ها غیرواقعی، سایه ها، واقعیت
چیزی به “طاعون” نمانده است
****
همه از خود فرار می کنند
سایه ها، به دنبال همدیگر و
راه رفتن روی دایره
شهر، بی حرمت، چهره ها غیرواقعی، سایه ها، واقعیت
چیزی به “طاعون” نمانده است
****
اینجا همیشه مرگ هست
شاید مردمان
برای پرهیز از آزادی، مرگ را اختیار کرده اند……
****
دیگر چیزی در این شهر نمانده
حتی خورشید هم شوق تابیدن ندارد،…
اینها مردم شهر من نیستند
من دیگر اهل این شهر نیستم،….
شهر…چهره ها…سایه ها
چیزی به “طاعون” نمانده است….
…..
(ب.خ)
زمستان1389/ سنندج
توضیح” طاعون اشاره است به کتاب مشهور آلبرکامو نویسنده ی ضد استعمار فرانسوی