-کنگره ي ملي تنها هنگامي مي تواند به موفقيت قطعي دست پيدا کند که:
نخست: هويت ملي را به بالاترين مرتبه از “هويت اجتماعي” ارتقا دهد
دوم: “هويت ملي” را در سطح “غرور ملي براي تمام آحاد ملت” نهادينه و تثبيت سازد
-کنگره ي ملي با حرکت به سوي “دولت ملي”، سرانچام همه ي توانيي هاي يک ملت را در تمامي حوزه ها و ارکان به بالاترين رکن ارتقا مي دهد. دولت ملي، غايت و برآيند همهي سرمايه هاي يک ملت است.
-اما در مورد دولت ملي مدرن هم لازم است به نظرگاه هاي برخي انديشمندان اشاره شود:
از نظر کريستوفر موریس دولت مدرن دولتی است که دارای ویژگی های درهم تنیدۀ زیر است:
تداوم در زمان و مکان: دولت مدرن شکلی از سازمان سیاسی است که نهادهایش به رغم تغییر در رهبری یا حاکمیت، طی زمان تداوم می یابد.
استعلا (Trancendene): دولت مدرن شکل خاصی از سازمان سیاسی است که نظم عمومی یکپارچه و واحدی را فارغ از نوع حکومت کنندگان و حکومت شوندگان، و مسلط بر آنان به وجود می آورد. نهادهای مربوط به دولت مدرن، به ویژه حکومت، نظام قضایی، بوروکراسی، ارتش دائم و منظم، خودشان نمی توانند دولت به وجود آورند، بلکه عاملان دولت هستند.
سازمان سیاسی: نهادهایی که از طریق آنها دولت اعمال قدرت می کند، به ویژه حکومت، نظام قضایی، بوروکراسی، پلیس، با دیگر سازمان ها و مؤسسات سیاسی تمایز و تفاوت دارند؛ یعنی این نهادها به صورت رسمی با یکدیگر همخوان و همساز شده اند و نسبتاً متمرکز هستند. روابط اقتدار در دولت مدرن سلسله مراتبی است و حکومت به صورت مستقیم اعمال قدرت می کند. دولت مدرن سرزمینی و نسبتاً گسترده است و جامعه را از نظر حقوقی، قانونی و اداری تحت نفوذ خود دارد.
اقتدار: حکومت در دست دولت است؛ یعنی منبع نهایی اقتدار سیاسی در هر سرزمین به حساب می آید و مدعی انحصار به کارگیری اجبار مشروع در درون سرزمین خود است. دولت درخصوص نظم ها یا انضباط های عمومی خودمختار و مستقل است.
وفاداری: دولت خواهان وفاداری اعضا و ساکنان دائم سرزمینش است و اعضا این وفاداری ها را از طریق اطاعت پذیری، فرمان از بالا اطاعت از پایین و پرداخت داوطلبانۀ مالیات نشان می دهند. آن وفاداری که دولت از اعضا انتظار دارد بر وفاداری رسمی، که افراد نسبت به خانواده، کلان، پاپ یا اسقف دارند، مقدم است. اعضای دولت ابتدا تابعان قوانین دولت اند و به دلیل عضویتشان، الزامی عام به اطاعت دارند. بنابراین دولت مدرن شکل سرزمینی خاصی از سازمان سیاسی است که مدعی حاکمیت بر قلمرو خویش است و از دیگر دولت ها جداست.
موریس همچنین معتقد است که ویژگی دولت مدرن حاکمیت است. حاکمیت نیز عبارت از این است که دولت منبع نهایی اقتدار سیاسی در درون قلمرو خویش است. میان حاکمیت درونی و بیرونی نیز تمایز گذاشته می شود؛ چنان که امروز این امر، یعنی تمایز گذاشتن میان ابعاد درونی و بیرونی حاکمیت، بسیار معمول است. حاکمیت درونی دربردارندۀ حاکمیت در درون قلمرو (سرزمین) دولت است و حاکمیت بیرونی به منزلۀ استقلال از دیگر دولت هاست. حاکمیت عالی عبارت است از حاکمیت یا اقتدار دولتی که در یک سرزمین، حاکمیت یا اقتدار رقیب یا معارضی نداشته باشد. بنابراین حاکمیت به سلسله مراتبی از اقتدار نیازمند است. به طور خلاصه حاکمیت بالاترین، آخرین و عالی ترین منبع اقتدار و قدرت سیاسی و قانونی در قلمرو و سرزمین مشخص است که به صورت مستقیم حکومت می کند
موریس ماهیت سرزمین دولت مدرن را با مفهوم خاصی از مردم، به معنای مجموعه انسان هایی با ویژگی های مشترک که آنان را از دیگران (بیگانگان) متمایز می سازد، پیوند می زند و به مجموعه ویژگی هایی اشاره می کند که مردم یا تابعان دولت را یکپارچه می کند و نوعی هویت همگون در میان آنان به وجود می آورد. به عبارت دیگر دولت ها، علاوه بر مرزهای سرزمینی، به مرزهای هویتی نیز نیاز دارند؛ مرزهایی که افراد و تابعان هر دولتی را از دیگر دولت ها و ملّت ها جدا سازد.
کریستوفر پیرسون (Christopher Pierson) نیز در اثری با نام «دولت مدرن» این پدیده را بررسی کرده است. وی دولت مدرن را دولتی می داند که دارای ویژگی های زیر باشد: انحصار و کنترل ابزارهای خشونت، سرزمینی بودن، حاکمیت، مشروطیت، قدرت غیرشخصی، دیوا ن سالاری عمومی، مشروعیت، شهروندی و مالیات ستانی.
پیرسون، به تأسی از ماکس وبر، یکی از ویژگی های دولت مدرن را تسلط کامل بر ابزارهای خشونت و انحصار اجبار فیزیکی می داند؛ به این معنا که مدعی استفادۀ دولت از آن در سرزمین تحت حاکمیت خود است.
از نظر پیرسون، بخش مهمی از ظهور دولت مدرن حرکت از ساختارهای قدرت چندمحور و پلورالیستیک به سمت مرکزیت یافتن قدرت مطلقه گرا بر نظم اجتماعی تقسیم ناپذیری بوده است. در فرآیند تمرکزگرایی قدرت دولت، ایجاد صلح و آرامش فزایندۀ جامعه جایگاه محوری داشت. به طوری که انحصاری کردن خشونت درون دولت، تا حد بسیاری با صلح آمیز کردن جامعه همراه بود.
ویژگی دوم دولت مدرن از نظر پیرسون، جغرافیای سیاسی یا ژئوپلیتیک بودن آن است. دولت ها فضای فیزیکی کاملاً مشخصی را اشغال می کنند که به طور خاصی مدعی انحصار اقتدار مشروع درون آن هستند. به همین اعتبار در قلمرو خود برای وحدت سیاسی به ایجاد هویت مشترک بین دولت و ملّت اقدام می کنند.
ویژگی سوم، مشروطه بودن دولت مدرن است. مشروطه بودن، دولت مدرن را با دیگر ویژگی های آن، یعنی جدایی از جامعه و اقتصاد، قدرت غیرشخصی، سازمان های بوروکراتیک و مواردی از این دست، همساز می کند. در این صورت است که دولت تابعان خود را شهروند به حساب می آورد. به همین دلیل شهروندی اساساً واژه ای کلیدی در برقراری رابطۀ دولت با تابعانش شده است. با شکل گیری دولت های مدرن، حکومت و اعمال قدرت از سوی دولت، حالت مستقیم پیدا می کند؛ یعنی هر تبعۀ دولت، بدون واسطه، تحت حاکمیت دولت قرار می گیرد، درحالی که در امپراتوری، حاکمیت غیرمستقیم بود؛ زیرا قدرت بسیاری به حاکمان و اداره کنندگان محلی واگذار می شد، به طوری که حاکمان مرکز با واسطۀ کارگزاران خودمختار محلی یا دست نشاندگان خود بر مردم حکومت می کردند.
منبع:
دکتر علي بيگدلي، دولت هاي ملي مدرن
داريوش آشوري، هویت و پروژه های ملت سازی
کنگرهی ملی، ويژگیها، ضرورتها و اهداف (بخش سوم و پايانی)
September 9, 2013
4 Mins Read
355
Views