چرا دیگر مبارزه نمی کند، آرزویی ندارد، عاشق نمی شود، تظاهر به نداشتن درد می کند، خود را دربرابر گزینه های اخلاقی قرار نمی دهد، از آنها فرار می کند و همه چیز را کنار گذاشته است؟
چرا به تصوری از جهان آینده نمی اندیشد، خود را انسانیت زدایی می کند، نمی داند هویت خود را از دست داده است، و اگر هم می داند به آن اهمیتی نمی دهد؟
چرا اکنون برده ی آرامی است که از بردگی خود رضایت دارد؟! و….
او نیازمند بازگرداندن عزت نفس به خودش و به جنبش رهایی بخش خود است؛ چیزی که بر مرکزی ترین احساسات سیاسی، یعنی احساس ارزش ها و خود باوری او تاثیر بگذارد؛ بر آرزوها، بر منطق، و بر سرزندگی او تاثیر بگذارد، بیش از همه بر غرور او تاثیر بگذارد….
کورد روژهه لات انتظار دارد که ارزش و شان او را تشخیص دهند، موقعیت او را به رسمیت بشناسند، بهره ی موقعیتی او شناسایی و به رسمیت شناخته شود؛ حق مالکیت او بر سرزمین اش به رسمیت شناخته شود و…
انسان روژهه لاتی اکنون جایگاه خود را می خواهد؛ مبارزه ی هویت، پدیده ای مختص انسان است.
حافظه، یادگیری و توانایی فوق العاده ی کرد روژهه لات اگر دوباره به کار بیفتد “غرور” بازخواهد گشت؛ انسان روژهه لاتی اکنون از مقدار به رسمیت شناخته شدنش راضی نیست، برای او این مقدار دیگر مطلوبیت ندارد.
کورد روژهه لات از “به حاشیه ی آشفتگی رانده شدن” بیزار است، او به دنبال تمرکز است.
کورد روژهه لات اکنون جایگاه خود را می خواهد، مبارزه ی هویت، پدیده ای مختص انسان است….
کورد روژهەلات اکنون جایگاه خود را میخواهد
November 27, 2015
2 Mins Read
389
Views